#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_40

شیما همونطور که نگاهشون میکرد زیر لب گفت:

ایششششش. این دختره هم که عین کوالا به دکتر آویزونه. نگاه کن دکتر چه خوشتیپم کرده امروز. باورت میشه آرزو به دلم مونده یه بار طناز نباشه تا من بتونم به مهرزاد بگم که چقدر خوشتیپه.

با طعنه گفتم: آرزو از این قشنگتر نبود؟

صدای مهرزاد مانع از ادامه ی صحبتمون شد:

-سلام . بابت تاخیرم معذرت میخوام. لعنت به این ترافیک. برین برای عمل آماده بشین.

مهرزاد خیلی دقیق و ماهرانه داشت کارشو انجام میداد و هر جا که لازم بود برای بچه ها توضیحاتی رو میداد. همیشه از دیدن قلب خوشم میومد ولی امروز بعد از حرفایی که مامان زد و با اون حال بدی که داشتم احساس میکردم هر لحظه امکان داره بالا بیارم. آخه چرا مامان قبول کرد که بره؟ اون که میدونه عمه چه حرفایی پشت سرم زده بود.

مگه من تنها دخترش نبودم؟ مگه با عمه اینا قطع رابطه کنیم چه اتفاقی میوفته؟؟؟ اون که از ما خوشش نمیاد و خودشو در حد ما نمیدونه...

با سقلمه ایی که مینا بهم زد از فکر و خیال اومدم بیرون و بهش نگاه کردم:

- چیه؟

مینا با چشم به دکتر مهرزاد اشاره کرد، اما قبل از زدن هیچ حرفی خود مهرزاد گفت:

- خانم زند اولین بارتون که میاین اتاق عمل؟

و با دست به قلب بیمار اشاره کرد.

با گیجی پرسیدم:

- بله؟

- پرسیدم اولین باره که میاین تو اتاق عمل که یه ربعه زل زدین به قلب این بیچاره؟

- معذرت میخوام، یه لحظه حواسم پرت شد.

- به به... دیگه بدتر. وقتی آمادگی ندارین چرا میاین سر عمل؟


romangram.com | @romangraam