#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_127
- نمیخواد خودتو اذیت کنی.
-کیوان: باور کنین زن ع...
آرتام در حالی که میخندید رو به کیوان گفت:
-بسه دیگه نمی خواد ادامه بدی. خانم من خیلی روشن فکره ناراحت نمیشه.
کیوان با تعجب نگاهم کرد و وقتی مطمئن شد ارتام راست میگه، گفت:
-تو رو خدا با آرتام بیاین خونمون یه چند جلسه با خانمم نشست و برخاست کنین.
-آرتام: بیارمش که بیشتر آبروم و ببری؟
پاکت خریدمون برداشت و بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن اومدیم بیرون. آرتام همونطور که در و باز میکرد تا بشینم گفت:
-بیجاره تا یه هفته هنگ میمونه.
هر چقدر آرتام اصرار کرد که بریم لباس و بقیه ی وسایل و بخریم، مخالفت کردم و بهش گفتم که فقط حلقه مهم بود که خریدیم. اما هرچقدر بهش اصرار کردم که بره بیمارستان و منو بذاره خونه قبول نکرد و برای ناهار رفتیم رستوران.
هنوزم نمیدونم که وقتی به پری بگم چه واکنشی نشون میده ولی باید باهاش حرف بزنم و سوء تفاهما رو برطرف کنم.اون بهترین دوستمه و نمی خوام از دستم ناراحت باشه. ساعت نزدیک ۱۲بود و حتما الان خوابه چون دیشب شیفت بوده. زنگ در و زدم... بعد از چند دقیقه صدای خاله پروانه رو شنیدم که گفت:
-سلام خانم خوشگله...بیا بالا.
در و زد. خاله پروانه جلوی در آپارتمان منتظرم بود.
-سلام خاله. خوبین؟
-سلام عزیزم. مرسی. چه عجب بالاخره اومدی اینجا!!!
همونطور که میرفتیم تو گفتم:
-باور کنین سرم شلوغه اما همیشه حالتون و از پری میپرسم. خودتون که شرایط کاری مارو میدونین.
romangram.com | @romangraam