#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_112
یادمه چشمای تو، پر درد و غصه بود
قصه ی غربت تو، قد صدتا قصه بود
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمر منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی تو این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاست...اون دوتا دستای خوب
چرا بی صدا شده...لب قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی ش...
با ضربه ایی که روی شونم خورد، ترسیدم. مامان بود. نفسمو بیرون دادم و دستمو روی قلبم که تند تند میزد گذاشتم . وقتی آروم تر شدم هندزفری هامو از گوشم در آوردم و گفتم:
-ترسیدم مامان جان.
مامان خندید و گفت:من در زدم ولی از صدای آهنگ زیاد بود نشنیدی.
-چی کار کنم دیگه...جوونم و جاهل.
-وقت داری چند دقیقه باهات حرف بزنم؟
با دست به تختم اشاره کردم و گفتم:
romangram.com | @romangraam