#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_108
-خواهش می کنم. در چه مورد؟
-پای تلفن نمی تونم بگم. باید ببینمت.
-خیلی واجبه؟
-برای من آره...میشه همو ببینیم؟
-اگه مهمه که حرفی ندارم...کی و کجا؟
-من ساعت ۶ کارم تموم میشه و میام دنبالت.
-من خودم میام فقط بگین کجا بیام؟
-همون کافی شاپی که دفعه ی قبل رفتیم خوبه؟
-آره...فقط آدرسشو بگین تا یادداشت کنم چون سری قبل اصلا حواسم نبود.
بعد از گفتن آدرس تلفن و قطع کرد ولی ذهن منو حسابی درگیر کرده بود که چی کارم داره؟ حتما راجع به ماجرای اون شبه...
*************
وقتی رسیدم اونجا ماشین مهرزاد و دیدم که پارک شده بود. رفتم تو و همون پسر جوونی که سری قبلم دیده بودمش اومد طرفم و بعد از سلام و احوال پرسی به پله ها اشاره کرد و گفت مهرزاد طبقه ی بالا منتظرمه. ازش تشکر کردم رفتم طبقه ی بالا و مهرزاد و در حال حرف زدن با یه دختر جوون دیدم. تا من و دید به احترامم از جاش بلند شد که باعث شد دختره هم که پشتش به من بود برگرده و تونستم قیافشو ببینم...صورت ملوس و با نمکی داشت. حتما دوست دخترش بود. رفتم جلو سلام کردم. هر دوتاشون جوابمو دادن و دختر رو به مهرزاد گفت:
-خب دکتر با اجازتون من دیگه میرم...ممنون از راهنماییتون.
-مهرزاد: خواهش می کنم....بازم اگر مشکلی بود من در خدمتم.
دختر با عشوه خندید و رفت. مهرزاد با اشاره به صندلی گفت:
-خواهش می کنم بشین.
تا نشستیم گفتم:
romangram.com | @romangraam