#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_107

-اتفاقا به نظر من تو خیلی هم قوی و محکمی...چون دختر منی

و بعد چشمکی زد و ادامه داد:

-حالام تا جلوی تهمینه ضایع نشدم بیا بریم نهار بخوریم. آخه بهش قول دادم که تو رو از این حالت در بیارم.

خندیدم و گفتم:

-شما برین منم سریع یه دوش میگیرم و میام.

-فقط زود باش که خیلی گشنمه...

-چشم

همینطور که بیرون رفتن بابا رو تماشا می کردم تو این فکر بودم که چقدر دوسشون دارم ولی هیچ وقت دختر خوبی براشون نبودم.بابا راست می گفت...چرا تقی به توقی می خورد خودم تو اتاقم حبس می کردم؟چرا ساده ترین راهو انتخاب می کردم؟ حالا که مهری این کارو کرد منم کوتاه نمیام و حالیش می کنم.

از جام بلند شدم. حولمو برداشتم و خواستم از اتاق برم بیرون که با شنیدن صدای زنگ گوشیم متوقف شدم...شماره آشنا بود.

-بله؟

-سلام. خوبی؟

-مرسی...شما؟

-آرتامم.

تعجب کردم. مهرزاد که دید ساکتم گفت:

-الو....خانم زند؟؟؟؟هنوز هستی؟

-بله.... بفرمایید؟

-ببخشید مزاحمت شدم ولی باید باهات حرف بزنم.


romangram.com | @romangraam