#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_95
در همین حین گوشیمو از توی کیفم در اوردم و به پیامی که برام سند شده بود نگاه انداختم
_ تا بیست دقیقه دیگه دم خونتم کافشنم و اماده کن.
با خوندن کلمه اخر خون توی رگ هام یخ بست و اسمی توی سرم اکو شد (محمد)
و بعد اون حرفی که اون شب بهم زد با بهت سرجام وایستادم و بعد از چند ثانیه با تمام توان شروع به دوییدن کردم
نفس نفس زنون جلوی در خونه ایستادم و با دستایی لرزون درو باز کردم و خودم رو داخل خونه پرت کردم
ده دقیقه دیگه
سریع به سمت اتاق رفتم و لباس هامو با هل دراوردم و توی کمد پرت کردم و بعد چنگی به لباسای روی تختم زدم
کفشامو زیر تخت چپوندم و بعد با سرعت جلوی اینه ایستادم و شیرپاکن رو روی صورتم کشیدم
به ساعت دیواری نگاه کردم
پنج دقیقه
وای خدا
به چهره ام توی اینه نگاه کردم
محمد منو اینجوری ببینه فاتحم خوندس
خدایا!
شیرپاک کن رو روی میز پرت کردم و به سمت توالت دوییدم و بدون توجه به اینکه مایع دستشوییه روی دستم ریختم و بعد به صورتم زدم
توی این زمان هیچی جز اینکه این ارایش لعنتی پاک بشه برام اهمیت نداشت
حتی اینکه من هیچوقت مایع رو به صورتم نمیزنم
بعد از دو دقیقه سابیدن صورتم و اطمینان از پاک شدنش صورتمو خشک کردم و از توالت بیرون اومدم و چند بار توی صورتم زدم تا از رنگ پریدگی در بیاد
بعد لبخندی مضحک چاشنی صورتم کردم که همون موقع صدای زنگ آیفون بلند شد
نیم نگاهی به ساعت کردم
مثل همیشه آن تایم و سروقت
این بشر هیچوقت دیر نمیکرد
هیچوقت
قبل از اینکه درو باز کنم دستی توی موهام کشیدم و کمی پریشونشون کردم و بعد از دوتا نفس عمیق که منجر به بلند شدن دوباره زنگ شد درو باز کردم و بعد هم درِ ورودی رو باز کردم و جلو در ایستادم و به قامت مردونه و چارشونه محمد که توی چارچوب در بود خیره شدم
_ سلام
با صدای سلامم سرشو تکونی داد و بدون حرف از کنارم رد شد و وارد خونه شد
با دهنی کج به رفتار مزخرف همیشگیش چشم دوختم و منم طبعا بی حرف درو بستم و به سمت پذیرایی رفتم
محمد با همون صلابت گذشته و اخمی که همیشه چاشنی صورتش بود روی مبل نشسته بود و پا روی پا انداخته و طبق تیکی که اکثر مردم به خصوص مردا دارن پای راستشو اروم تکون میداد
جلو رفتم و روی مبل رو به رو نشستم و دستامو توی هم قلاب کردم
_ چطوری؟
_ خوبم حالا یه لیوان شربت برام بیار
شکلکی دراوردم و به سمت اشپزخونه رفتم
اگه هرکی جای محمد بود میزو میکوبیدم تو صورتش که کل دکوراسیون چهره مردانش بیاد پایین
اما متاسفانه محمد با همه پسرا فرق داشت
اون حتی با روهامم متفاوت بود
اون پسر دنیای یک دختر کوچولو با موهای خرگوشی و صورتی شکلاتی با شلوار جین و تاپ دو بنده بود
لبخندی از به یاداوری اونروزا روی صورتم نقش بست که با حرف محمد محو شد
_ اگه خندیدنت تموم شد شربتو بیار
هفففففففف بلندی گفتم و در یخچالو باز کردم
romangram.com | @romangram_com