#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_84
امشب، شب منه.
شماره ی پرهام و گرفتمو اون با احن لوسو کشداری گفت:
_سلااام عزیزم!
با قیافه جمع شده اما با ناز گفتم:
_من اومدم خونه دوستم آماده شدم، بیا اینجا دنبالم، ادرس می دم بهت.
چشم کشداری گفت و نزاشتم زیاد حرف بزنه و ادرس و دادمو قطع کردم.
یه حسی بهم می گفت، امشب قراره خیلی خاص باشه، ،
امشب قراره همه چی عوض شه، مطمعنم!
..
با صدای زنگ ایفون نگاه اخر و به خودم انداختمو رفتم بیرون و در وباز کردم و وپرهام برگشت و می تونستم اعتراف کنم تو اون کت شلوار اسپرت و شیک خاکستر ی جذاب شده بود.
تا برگشت انگار جن دیده که اون طوری خشکش زد و نگاهش روم میخ شد!
با بهت گفتم:
_جن دیدی؟ چرا خشکت زد!
بهم خیره نگاه کرد و تو همون حالت گفت:
_هیچوقت این قدر دلبر نشده بودی!
نیش خندی زدم و رفتم بیرون و در و بستمو برگشتم که زنای همسایه رو تو همون حالت دیدم! اینا کارو زندگی ندارن!
خدا کنه سر ما نخورم، حالا واجبه دو بار برم حموم!
حیف ک وسواس دارم وگرنه سالی دو بار می رفتم و راحت!
پرهام سری در ماشین و برام باز کرد و به سختی سوار شاستی بلندش شدم و زنای همسایه همچنان پچپچ می کردن و با دستاشون هی نشونممی دادن.
پر هام نشست تو ماشین و اروم راه افتاد و تند تند نفس می کشید ومن نیشخند زدم، بوی عطرم کار خودش و کرد!
صداش خط کشید رو ارامشم:
_خیلی خوشگلی!
خیلی عادی گفتم:
_مرسی!
به خیابون که رسید سرعتش و زیاد کرد و گفت:
_چه محله داغونی بود، دوستات چه فقیرن!
دندونام و رو هم می سابم و می گم:
_من دوستام بر اساس معیار پولیشون انتخاب نمی کنم، برعکس شما، دوستای واقعی و صمیمی من همه بچه های پایینن!
پرهام هول زده گفت:
_منظورم و بد برداشت نکن، آخه دختری مثل تو ..
نزاشتم ادامه بده و صدای ضبط و تا حای ممکن بلند کردم و اونم کلافه ساکت شد!
تا رسیدن به محل مهمونی ساکت بودیم وقتی ماشین ونگه داشت از تو کیفم نقابم و بیرون کشیدم و شالمو در اوردم و نقاب و به صورتم زدم و رمان مشکی رنگش و از پشت محکم گره زدم تا نیفته.
شالمو سرم کردم و پرهامم نقاب مشکی رنگش و گذاشت و از ماشین پیاده شد ومنم پیاده شدم.
خارج از شهر بود و دورمون تنها درخت دیده می شد، انگار تو باغ بودیم.
بازوم و گرفت و من بی تفاوت باهاش همراه شدم و به ته باغ که رسیدیم چشم از جلوی پام گرفتم و بالا رونگاه کردم.
یه عمارت بزرگ و مجلل!
romangram.com | @romangram_com