#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_81

خیلی وقت بود خونه رو جمع نکرده بودم

کلی کار بود

تصمیم گرفتم اول از اشپزخونه شروع کنم

نفس نفس زنون کف پذیرایی دراز کشیدم

تمام بدنم کثیف شده بود و بوی گند میداد

خواستم چشم هامو ببندم و کمی بخوابم اما با دیدن ساعت که چهار و ربع بود مثل فنر از جام پریدم

باید دوش میگرفتم

با دو وارد حموم شدم و دوش گربه شور شده ای گرفتم و سریع از حموم بیرون اومدم و هل هلکی پیراهن سفید و جین ابیم رو پام کردم و بعد از بافت موهام از یه طرف حاضر شدم که همون موقع صدای زنگ بلند شد

سریع به سمت ایفون دوییدم



نگاه اخر و‌تو اینه انداختم و کاملا مطمعن شدم که همه چیم عالیه!

رژ لبم و تجدید کردم و از اتاق خارج شدم.

سارین قرار بود بیاد تا برای کار با پیانو حرف بزنیم. چون حالا کلاس ها خصوصی شده.

صدای ایفون باعث می شه تو جام بپرم!

باید حواسم و جمع می کردم سوتی ندم.

سارین نباید می فهمید اس و پاسم! بعد زدن دکمه آیفون در ورودی رو باز کردم و با قامت سارین توی حیاط روبه رو شدم با دیدن من لبخندی زد. قدم هاش و بلندتر برداشت و وقتی توی چارچوب در قرار گرفت با همون لبخند گفت :



_ سلام



متقابلا لبخندی زدم و جوابش و دادم و از جلوی در کنار رفتم و گفتم :



_ بفرمایید



و بعد جلوتر از خودش وارد به راه افتادم وارد پذیرایی که شدیم تعارفی بهش کردم تا بشینه وقتی نشست خواستم به سمت اشپزخونه برم که با حرفش مانعم شد





_ اگه میشه. بشین اول کارمون رو انجام بدیم بعد برو هرچی خواستی بیار





لبخندی تصنعی زدم و توی دلم پرویی نثارش کردم.

روی مبل روبه رویش نشستم و به صفحه کلیدی ک همراه خوش اورده بود خیره شدم نگاهم و دنبال کردو گفت:



_ اینو اوردم که اگه پیانو نداشتی اول با این کار کنیم و بعد نگاهی گذرا به دور خونه انداخت و گفت:



_ و فک کنم که نداری



درحالی که تره ای از موهام رو به پشت گوشم هدایت میکردم گفتم:



_ نه ندارم اما تا هفته دیگه میگیرم که برا تمرینات راحت باشیم



romangram.com | @romangram_com