#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_79

و تلو تلو خوران به سمتم اومد و تره ای از موهام رو توی دستش گرفت و دور انگشتش پیچوند

_ موطلایی من چرا چشات خیسه ها؟ چرا؟ من که کارییت ندارم من...

چشم های خمارش به صورتم نزدیک کرد

جوری که هرم نفس هاش به صورتم میخورد و باعث میشد تن کوچیکم لرزون تر از قبل بشه

چشم هامو بستم و با لحن مظلومی که بابا عاشقش بود و لب هایی برچیده و چشم هایی اشک الود گفتم:

_ توروخدا اذیتم نکن عمو ، خواهش می می کنم.



*

چشم هامو باز کردم

سیگارم همچنان درحال سوختن بود

مثل قلب من

مثل ذره ذره وجود من که اون زمان سوخت و رفت



ته سیگارمو توی جا سیگاری فرو کردم و از روی صندلی بلند شدم

سرم گیج میرفت

بخاطر یک لیوان ودکایی بود که خوردم

بالاخره قصد کردم که به ساعت نگاه کنم

ساعت چهار صبح رو نشون میداد

چشم هام سنگین بود و تب دار

به طرف تختم رفتم و دراز کشیدم و به سقف نگاه کردم

سعی کردم ذهنمو ازون خاطره ها بیرون بکشم

خاطره هایی که جز عذاب و تنش چیزی برام به همراه نداشت

چشم هامو اروم بستم

سعی کردم بخوابم که موفق هم شدم

بعد از چند دقیقه تنها تاریکی محضه



Amormio Amor mio por favor Touno tevos yo cunta....



با صدای اهنگ اسپرادو پلک هامو باز کردم و صبحم رو با قطع کردن صدای موبایلم شروع کردم

دیشب ساعت رو برای یازده کوک کردم

سرم بخاطر اتفاق های دیشب درد میکرد و کنار شقیقه هام نبض میزد

از جام بلند شدم و بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن به اشپزخونه رفتم و ساندویچی برای خودم اماده کردم

پشت میز نشستم و به ساندویچی که درست کرده بودم گاز زدم و همراه با اب پرتغالم وارد بدنم کردم

بعد از تموم شدن صبحونم رفتم تا کمی سریال نگاه کنم

از امشب وقتم ازادتر میشد و فقط کلاس پیانوم باقی میموند

دیگه رستورانی نبود که بخوام برم

باید میرفتم دنبال کار که با موتور باشه

با به یاد اوردن اسم موتور ضربه ای به سرم زدم

ای خدا

موتورممممممم

romangram.com | @romangram_com