#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_76


واقعا خوشحالم‌ که زیر زمین لو رفت

وگرنه با اون همه درد و‌ خستگیم‌ احتمالا از پا می افتادم و گند‌ میزدم به رقصم

خودمو رو‌ کاناپه پرت کردم‌ و در حالیکه به دونات خوشمزه و شکلاتیم گاز میزدم تو اینستاگرام چرخ میزدم

همون لحظه یهو یه پی ام از پرهام دریافت کردم

رفتم داخل تلگرام و رفتم تو پی ویش و پی امو خوندم

_ سلام خوشگل خانوم، یه مهمونی تو‌راهه، بالماسکه، مهمونی بزرگ ترین خواننده زیر زمینی امساله، چون بالماسکه ست کسی قیافشو نمیبینه برای همین مهمونی گرفته، اگر نیای از دستش میدی، فقط افراد خاص دعوت نامه دارن، منم از یکی از دوستای خواننده دعوت شدم، گفتم حیفه تو از دستش بدی پرنسس، پس فردا منتظر خبرتم، اگر میای خبر بده میام دنبالت!



ابروهام بالا پرید و نگاهمو به کافشن محمد دوختم که روی جا لباسیه

خب اگر محمد بفهمه تیکه پارم میکنه ولی خب من کِی حرف گوش کن بودم؟!



پس بیخیال حرف های محمد شدم و برای پرهام فقط تایپ کردم:

_ میام

و بعد از اینستا بیرون میام و گوشی رو روی مبل پرت کردم

ذهنم رفت به سمت اینکه چی بپوشم

اونجور که پرهام گفت آدمای پولدار و معروفی میان

پس باید یه لباس خوب بپوشم

با همین فکر از جام بلند شدم و به سمت کمد لباس های مجلسیم رفتم

جلوی کمد بزرگ قهوه ای رنگ وایستادم و دَرِ کمد رو باز کردم و دوتا لباس هایی که به نظرم مناسب اونجاست رو از کمد بیرون کشیدم و روی تخت انداختم

بعد از تموم شدن لباس های مد نظرم تک تک برشون داشتم و جلوی خودم گرفتم

اولین لباس پیراهن شب بلندی بود که چاکی تا بالای زانو داشت و دور کمرش ربانی به رنگ مشکی براق که تراش کاری کمرمو به رخ میکشید و یقه ای دلبری داره اما بنظرم زیادی سنگین میومد

لباسو کناری گذاشتم و بقیه لباس هارو امتحان کردم که بینشون تنها سه تا چشممو گرفت

یکی دکلته ای کوتاه که قدش تا بالای زانو و قرمز رنگ و ساده اس و قسمت دامنش پف داره

لباس دوم پیراهن شبی به رنگ ابی اسمونی بود که تا قسمت کمر چسب و از کمر به پایین حالت پف و هلال بود و یقه ای باز و استین هایی چسبون داشت و پشتش تا چال کمرم باز بود

و اخرین لباسم رنگی پوست پیازی داشت و دکلته بود و کوتاهیش تا روی زانوم بود و روش توری قرار گرفته بود که تا مچ پام میرسید

جلوی تخت ایستاده بودم و با پام روی زمین ضرب گرفته بودم

بالاخره تصمیم گرفتم پیرهن پوست پیازیم رو بپوشم که دستکش هایی سرخابی رنگم داشت

بعد از انتخاب لباس، کِشو کفش هام رو بیرون کشیدم و کفشی با پاشنه های 10 سانتی که رنگی مشابه لباسم داشت انتخاب کردم

بعد از اون از بین نقاب هام که تعدادشون به ده تا میرسید نقابی سرخابی که همرنگ دستکش هام بود و فقط چشم هام رو دربر میگرفت انتخاب کردم

خب اینم ازین

وسایل مورد نیازم رو روی صندلی گذاشتم و بقیه رو سرجاشون گذاشتم

بعد از مرتب کردن اتاق بیرون اومدم که صدای گوشیم بلند شد

به طرف گوشی رفتم و به صفحه چشم دوختم شماره ناشناس بود

دستمو روی صفحه کشیدم و جواب دادم:

_ بفرمایید

_ سلام خوب هسین خانوم آرام

کنجکاو اخمام رو درهم کشیدم و محکم پرسیدم:

_ شما؟

_ من سارین هستم

بی حواس و بدون دقت به اسمش تکرار کردم:


romangram.com | @romangram_com