#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_75
بر خلاف تصورم تنها سرمو تکون دادم و در حالیکه خودمو به زور کنترل کرده بودم تا گریه نکنم گفتم:
_ میخوام برم خونه
سرشو به معنای باشه تکون داد و دستاشو دور شونم حلقه کرد و به سمت پراید پارک شدش تو خیابون رو به رو راه افتادیم
با نیشخند گفتم:
_ هنوز این ابوقراضه رو داری!؟
خندید و با لوتی بازی گفت:
_ چی میگی دختر؟ من الان پولدار شمرده میشم، همین پراید چهل ملیونه!
نیشخندم، تبدیل به لبخند میشه و در ماشینشو باز کرد و من نشستم و اونم نشست و در سکوت راه افتاد و من سرمو به تکیه گاه صندلی تکیه دادم
_ چه خبر از هستی و محمد مهدی؟
در حالیکه چشمامو بستم اروم گفتم:
_ هستی که دانشگاه میره، محمدم که در گیر اهنگاشه ولی هنوزم برا هم جون میدن، فکر نمیکردم عشقی که مجازی شروع شه این همه دووم بیاره!
خندید و گفت:
_ همیشه که همه چیز بد نیست!
پوزخندی زدم و با طعنه گفتم:
_اره چشم ها را باید شست، جور دیگری باید دید!
حس کردم کلافه شده و منم اعصاب ندارم
هیچچیز هیچ وقت خوب نیست!
*
نگاه بی خیالشو به چشمای تیره عشقش دوخت و اروم گفت:
_ دور وحید رو خط بکش بهار، تومال منی!
بهار نگاه ملتمسشو به فریاد دوخت و با بغض دستشو روی داشبورد ماشین گذاشت و گفت:
_ فریاد من تورو دوست ندارم، چرا نمیفهمی؟ انقدر سر راهم قرار نگیر، انقدر تحدیدم نکن، من تو رو نمیخوام!
فریاد چشماشو بست و دستای مشت شدشو روی فرمون گذاشت و اروم از لابه لای دندوناش غرید:
_ بهار تو منو خوب کردی، منِ روانیو تو خوب کردی، منو مریض خودت کردی، بهت معتاد شدم
یهو برگشت سمت بهار و بازوی ظریف بهارو به چنگ گرفت و داد زد:
_ اگر لازم باشه اون عاشق سینه چاکت رو زنده زنده به گور میبرمش، ولی تو مال من میشی، بفهم!
بهار با وحشت به فریاد نگاه کرد و اروم گفت:
_ ارزو میکنم عاشق یکی بشی و یکی اونو ازت بگیرتش، به عشقت نرسی و بفهمی من چه حسی دارم!
فریاد خشکش زد
نفرت صدای بهارش براش غیر قابل باور بود!
بهار با حرص بازوشو ازاد کرد و با سرعت از ماشین میلیاردی فریاد پیاده شد و فریاد با حرص مشتشو به فرمون کوبید و داد زد:
_ اَه
*
_پس عالی شد، خبر بده اخرین مسابقه ام کِیه
گوشی رو از گوشم فاصله دادم و لبخند محوی زدم
بعد از جریان لو رفتن زیر زمین مسابقه اخرم افتاد برای ماه بعد و این برام عالیه
تا اون موقع پاهام خوب میشه و امادگیم بالاتر میرفن
romangram.com | @romangram_com