#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_70
صدای نفس های کلافش رو میشنیدم
لبخندی زدم
واقعا این تکنینک ها روی همه جواب میده
هر نوعش که باشه
اما نمیدونم چرا توی برخورد با فریاد موفق نیستم
اما من میتونم
باید بتونم
من اون کله رنگیه مزخرفو با خاک یکسان میکنم
من نیازم
پس موفق میشم
دم در تاکسی گرفتم و ادرس خونه رو دادم
با این وضع نمیتوستم برم رستوران که!
بعد از چهل دقیقه راننده جلوی در ترمز زد
واقعا رانندگیش رو مخ بود
انگار عروس میبرد
بی حوصله پولو بهش دادم و سریع از ماشین پیاده شدم و قبل رفتن خم شدم سمتش و گفتم:
_ اقا ده دقیقه منتظر باشید منو ببرید به یه جای دیگه پولشو میدم
راننده سری تکون داد و من با سرعت وارد خونه شدم
هُل هُلکی لباس هامو در اوردم و هر کدومو به طرفی پرت کردم و شلوار مام استایل زاپمو به همراه پیرهن مردانه گشاد سفید که جیب روی سینش مشکی بود و کفش هایی مشکی با بند سفید
موهام هم یک طرفه بافتم و ساعت و دستبند های اسپرتم رو دستم کردم
تمام این کارها ده دقیقه طول کشید
سوئیچ موتورو از روی جا کلیدی برداشتم و از خونه بیرون زدم و سوار ماشین شدم و گفتم:
_ برید
راننده همچین از اینه نگاهم کرد و راه افتاد و منم چشم غره رفتم!
تا رستوران بیست دقیقه تا نیم ساعت راه بود و طبق معمول دیر میرسیدم و گاهی صدای بوق کر کننده ماشین هارو می شنیدم
بس که این راننده کند میرفت
بالاخره جلوی رستوران ترمز زد
با سرعت پولی که اماده دستم گرفته بودم رو بهش دادم
با دو خودمو به قسمت اشپزخونه رسوندم
_ سلام
با صدای سلامم سرها به طرفم چرخید
بعضیا دوستانه جواب دادن و عده ای با غضب
بی توجه به اونها به سمت یاسی و روهام رفتم و دستمو به سمتشون دراز کردم
بعد از یه سلام احوال پرسی گرم از طرف اونها ظرفهای غذارو از روهام گرفتم و به همراه صندوق بیرون رفتم
در حالیکه درگیر بستن صندوق بودم صدف و شادی از اشپزخونه به همراه کیسه زباله مشکی رنگ بیرون اومدن و بعد از نگاهی کوتاه به من شروع به پچ پچ کردن
اومدم تا طبق معمول بیخیال باشم اما حرفی بین اونها منو خیلی کنجکاو کرد
یک فامیل و اسم اشنایی که خیلی غریبه اس ( فریبرز آرام ) اسمی ک زندگیمو بهم زد اما الان این مهم نیست
مهم اینه اونا اونو از کجا میشناسن
romangram.com | @romangram_com