#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_67
تو آخرین عابر ازین زمستونی
نام گل یخ رو تویی که میدونی
بینش سریع اکورد هارو عوض میکنم و اخر هر ریتم نفس میدم
تویی که میتونی توفصل سرد من
طلوع کنی باعشق به مرز درد من
صدام رو پایین میارم و بعد یک ریتم زدن خالی پاساژ میزنم ک ریتم رو از4/4ساده به 4/4با آپاگادوتغیر میدم و صدامو بالا میبرم
گل یخم اما گریزون از سرما
بزار توی دستات اب بشم از گرماااا
ببر منو باخود به فصل آفتابی
آشتی بده من رو با عشق و بی تابی
تیکه اخر رو دوباره تکرار میکنم اخرش صدام و پایین میارم و بعد صدام واوج میدم و ادامه میدم
ببر منو با خود ای بهترین آخر
موندن من مرگه ای اخرین یاور.
با تمام شدن آهنگ شصتمو دوباره از بالا به پایین روی سیم ها کشیدم و بعد چشم هامو که اشک توی اونا حلقه زده بود باز کردم
این آهنگ واقعا آرام بخش بود و حال و روز منو بیان میکرد
( من اون گل یخ بودم
اون گل یخی ک از سرما بدش میاد اما محکومه به زندگی توی یخ توی زمستون و تنها یه عابر میخواد
یه عابر که منو با تابستون با عطر گل ها اشنا کنه
کسی که بتونه با گرمای وجودش یخ درونمو آب کنه )
پوزخندی زدم
این چیزا فقط توی قصه هاست
مردی سوار بر اسب سفید که توی ذهن دخترای بی درده
دخترایی که چیزی از دور و ورشون و گرگ هایی که لباس ادمیزادی تنشون کردن خبر ندارن
اما من ازین دخترا نیستم
romangram.com | @romangram_com