#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_66
لبخندی زدم ممنونش بودم که در رابطه با ماجراها چیزی نپرسید و فقط نگران وضعیتم بود
_ نه لازم نیست خوبم تو ام...
ادامه حرفم با صدای رهام نصفه موند که یاسی رو برای ناهار صدا میکرد برای همین حرفم رو اینطور کامل کردم:
_ توام برو ناهار دیه منم برم که کار دارم.
_ باشه عزیزم مراقب خودت باش حالت خوب نشد خبرم کن حتما
_ باشه به رهامو مامانش هم سلام برسون فعلا
و بعد از شنیدن خداحافظ یاسی گوشی رو قطع کردم واقعا چرا من همیشه باعث ناراحتی اطرافیانم بودم باعث ازارشون و باعث خیلی چیزهای دیگه و تنها این به ذهنم اومد چون من دختر بدیم.
یک دختر زخم خورده و شکسته ک تیکه هاش، اطرافیانش رو زخمی میکنه چه خواسته و چه ناخواسته سرم بین دستهام قرار دادم و شقیقه هام رو ماساژ دادم.
من دختر بد قصه ام، دخترای بد آینده خوبی ندارن!
نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم تا برم چیزی بخورم معدم شروع به صدا کردن کرده بود و اعلام گشنگیم و ضعف میکرد به سمت اشپزخونه رفتم و بین راه دمپایی هام و که کنار مبل بود پام کردم اینارو بعد گم شدن یا بهتره بگم جا گذاشتن لنگه اون دمپایی های پشمالو خریدمشون وارد اشپزخونه شدم دلم و کمرم واقعا درد میکرد و کم کم داشت حالت تهوع هامم شروع میشد شانس گندتر ازین نبود اخه الان اصلا وقتش نبود کلافه فوتی میکنم و در یخچال و باز میکنم بعد چند دقیقه به این نتیجه میرسم ک اصلا حس درست کردن چیزی رو ندارم برا همی بی سیم و برمیدارم شماره رستوران و میگیرم و یه پرس کوبیده و مخلفات برای خودم سفارش میدم انقدر گشنمه که الان هرچیزی و جلوم بزارم میخورم روی. صندلی میشینم و به برنامه های امروزم فکر میکنم بعدازظهر کلاس پیانو دارم ازونورم باید برم رستوران اما با این پاهای کبود چطوری اخه سوار موتور بشم همینجوریش احساس میکنم با کلنگ افتادن ب جون پام یا وزنه بهشون وصله سرم و روی میز میزارم و چشمام و می بندم تا ناهارو بیارن بعد گذشت تقریبا نیم ساعت یا چهل دقیقه ایفون به صدا درمیاد از جام بلند میشم و دم راه از روی جا لباسی روپوش مشکی رو برمیدارم و شال مشکی سه متری و روی سرم می ندازم به سمت در می رم .
پیک جلوی در با دیدنم لبخندی میزنه یخ نگاهش می کنم و می پرسم :
_چقدر شد؟
چهرش توی هم فرو می ره به خاطر اینکه جواب سلامش و نادیده گرفتم اخم میکنه و میگه :
_50 تومن
پول و به سمتش می گیرم و ممنونی خشک و خالی می گم و بعد گرفتن پلاستیک حاویه غذاها درو می بندم صداش و از پشت در می شنوم ک میگه:
_گند دماغ!
اره خب حقم داره چون هستم حرف اون مرد و بی خیال می شم و لباسام و سریع از تنم می کنم و پشت میز ناهار خوری می شینم و محتویات پلاستیک رو روی میز می چینم.
قاشق و چنگال رو از توی کنسول کنار یخچال که داخل فرو رفتگی بود برمی دارم و دوباره سر جام می شینم و مشغول خوردن کبابم می شم بعد تموم شدن ناهارم بدون اینکه ظرفها و وسایل رو جمع کنم به سمت اتاق سازهام میرم نیاز داشتم به ارامش.
به صدای سیم های گیتارم.
روی صندلی میشینم و بعد کوک کردنش توی بغلم تنظیمش میکنم عجیب هوس اهنگ گل یخ منصور و کرده بودم.
با اینکه اهنگه راحتی بود و چیز خاصی نداشت اما خیلی خوب بودو ارامش داشت چشم هام رو می بندم و انگشتم شصتم و روی تمامی سیم ها از بالا به پایین می کشم و بعد اکورد می مینور و میگیرم و شروع میکنم به خوندن و ریتم زدن :
romangram.com | @romangram_com