#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_65





_ جانم نیاز ؟





شنیدن صداش باعث شد تا به خودم لعنت بفرستم چشم هام رو روی هم فشردم و بعد چند ثانیه گفتم :





_ حالت چطوره ؟ کی اومدی بیرون ؟





_خوبم صبح ساعت هشت رهام و مامانش اومدن دنبالم الانم خونه رهامم





نفسی از سر اسودگی کشیدم اما با به یاد اوردن داداشاش تند پرسیدم :





_ داداشات چی به اونا چی گفتی ؟





نفس عمیقی کشید و بعد یک دقیقه با صدایی پربغض گفت :





_ نیاز گفتن برگردی خونت حلالته هرچی گفتم خونه پرست و بودم گوش ندادن حتی با پرستو مامانش حرف زدن اونام برا اینکه خبر داشتن گفتن اره .

اما گوششون ب این حرفا بدهکار نیست نیاز می ترسم برم خونه به اینجا که رسید صدای هق هقش توی گوشم سمفونی پیدا کرد متنفر بودم وقتی یاسی گریه می کرد اون بخاطر منه که توی این وضعیته گندت بزنن نیاز ک همیشه همه چی و خراب میکنی گند می زنی به همه چی، چیزی نداشتم که بهش بگم حرفی نبود واقعا تا بتونم ارومش کنم برای همین سکوت کردم که یاسی فین فینی کردو گفت :





_ نیاز خودت و ناراحت نکن خواهرم.

مامان رهام گفته که باهام میاد، مامان پرستو هم هست نگران نباش عزیزم اصلا من و بیخیال. تو حالت چطوره؟ چطوری فرار کردی؟





چقدر خوب بود چقدر داشتن دوستی مثل یاسی ارامش بخش بود





_ حالم بد شد رفتم ته زیر زمین جای استخر که فریادم اونجا بودو....



وبعد کل ماجرارو براش تعریف کردم





_ الان حالت چطوره حتما برو دکتر چیزیت نشده باشه میخوای من بیام؟

romangram.com | @romangram_com