#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_6
- تو خونه من چی کار داری؟
با عجله بلند شد و گفت:
- نیاز عزیزم به حرفام گوش بده من...
داد زدم:
- برا من ، من من نکن از خونه من بکن بیرون!
زد زیر گریه و گفت:
- دخترم باهام این کار و نکن!
به النگو های پهن و گردنبند بزرگ طلاش نگاه کردم ، به موهای رنگ شدش ، به ابرو های تتو کردش ، به لباسای گرون و دماغ عملیش!
پوزخندی زدم و رفتم جلوش و گفتم:
-دختر؟! زنیکه تو مگه دخترم داری! اصلا من دختر نیستم!
با حیرت نگاهم کرد و دستش و برد بالا و کوبید تو صورتم.
سرم و فوری بلند کردم و گفتم:
-گمشو از خونم بیرون!
با گریه گفت:
_ من اومدم برات غذا درست کردم .برات کادو خریدم .تا رابطمون و درست کنم بعد ببین تو چی کار کردی!
ابروهام و به هم گره زدم و گفتم:
- غذا؟کادو؟رابطه!
زدم زیر خنده و بین خنده با تمسخر گفتم:
-که رابطه!
با حیرت نگاهم می کرد که یهو خیز بر داشتم سمت میز و رو میزی و به چنگ گرفتم و با شدت کشیدمش که کل ظرفا و غذا ها به شدت ریختن رو زمین و صدای بدی و تولید کردن .
با چشمای خوش رنگ و غرق اشکش نگاهم کرد و داد زدم:
- این غذا هارو می گفتی؟
دوییدم سمت کانتر و جعبه کادویی رو برداشتم و کوبیدمش رو زمین و در حالی که لگدش می کردم داد زدم؛
- این کادو رو می گفتی؟
رفتم جلوش و در حالی که از خشم سرخ شده بودم با دست به گونم اشاره کردم و داد زدم:
- این رابطه رو میگی؟
با نگاه خیس و مبهوت زل زده بود بهم که ادامه دادم:
- رابطه ای وجود نداره.دختری وجود نداره.
romangram.com | @romangram_com