#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_58
_این جا چه خبره؟
با بهت تو همون حالت که تقریبا بغل فریاد بودم برگشتم و نگاه سردم و به نگاه خون زده ی سیاوش دوختم.
فوری از فریاد فاصله گرفتم که موچ دستم و محکم گرفت.
صدای خش دار و اروم. اما ترسناک فریاد باعث شد چشمام گرد شه!
_خبرای خوب خوب!
سیاوش با فک منقبض در حالی که رگ گردنش متورم شده بود اومد سمت فریاد و من چشمام گرد شده بود!
در این لحظه بر عکس هر دختری نه نگرانم. نه ترسیدم و نه استرس گرفتم!
از خدامه بزنن هم دیگه رو تیکه تیکه کنن و منم با لذت نگاهشون کنم!
فریاد با خونسردی و غرور سرش و کج کرد.
سیاوش با حرص به دستام که اسیر دستای فریاد بود خیره شد و گفت:
_دستاش و وِل کن!
فریاد با خونسردی ادای فکر کردن دراورد و بعد از چند لحظه بهم خیره شد و بعد با نیشخند به سیاوش نگاه کرد و گفت:
_فعلا عروسک منه. بزار یکم باهاش بازی کنم. کارم تموم شد مال تو!
با بهت به فریاد نگاه کردم و با حرص اومدم دستام و از دستش خلاص کنم ولی محکم تر موچ دستم و گرفت.
سیاوش یهو با حرص یقه فریاد و گرفت و غرید:
_دستش و ول کن آشغال.
فریاد با خونسردی پوزخند زد و گفت:
_اگه نکنم؟
سیاوش دادی زد و یهو فریاد و هول داد که فریاد تعادلش و از دست داد و چون منم زور می زدم دستم و ول کنه و اون یهو دستم و ول کرد دو تامون تعادلمون و از دست دادیم و دو تامون افتادیم تو استخر!
عمق آب چهار پنج متری می شد.
دوباره رفتم زیر آب و خودم و به خاطر یاد نداشتن شنا لعنت کردم.
زیر آب چشمام و بسته بودم و دست و پا می زدم که دستایی دور کمرم حلقه شد و با وحشت پاهام ودور کمر کسی که من و گرفته بود حلقه کردم و همون لحظه از آب بیرون اومدیم و من با وحشت با صدای بلند شروع کردم به نفس کشیدن چشمام و ناباور باز کردم و با دیدن نگاه گیج فریاد با حرص به اطرافم نگاه کردم و سیاوش و دیدم که با حرص به موهاش چنگ زد و چیزی زیر لب گفت و از اون جا خارج شد.
با بهت برگشتم و با دیدن فریاد گیج و گنگ از اون همه نزدیکی و تپش قلب دستام وکوبیدم به سینش و جیغ زدم:
_ولم کن!
دوباره نگاهش خونسرد ورو اعصاب شد و یهو لبخندی زد و گفت:
_باشه هر چی توبگی!
تا این و گفت دستاش و از دور کمرم باز کرد که لیز خوردم و دوباره افتادم تو آب و رفتم ته استخر.
با بهت شروع کردم به دست و پا زدن و سعی کردم شنا کنم ولی همون یه ذره چیزیم که یاد داشتمم فراموش کردم!
..
با وحشت دست و پا زدم چشمام بسته بود.
رنگموهای فریاد و رنگ فانتزی موهای من تو آب استخر پخش شده بود و باعث شده بود نتونم چشمام و باز کنم و جایی رو ببینم.
دوباره دستای فریاد دور کمرم حلقه شد ومن واورد روی سطح آب.
دورمون کل آب خاکستری و قرمز شده بود.
رنگموهای فریاد و رنگ فانتزی ته موهای من.
دوباره به چشمای خونسرد ورو اعصابش با حرص چشم دوختم و با حرص گفتم:
_روانی!
صدای موزیک تند از بیرون میومد و من یاد مسابقه افتادم و با عجله و استرس گفتم:
_ وای مسابقه!
romangram.com | @romangram_com