#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_53

تا اینو گفت سیخ نشستم و در حالیکه قطرات عرق رو تیره ی کمرم لیز میخوردن و می لغزیدن تقریبا داد زدم:

_ چــــــی ؟

یاسمن نگران و با صدای لرزون در حالی که معلوم بود داره راه میره و صدای ماشین و هیاهوی خیابون و می شنیدم گفت:

_ یک ساعت دیگه مسابقه گذاشتن تو همون زیر زمین آبی، فقط باید استادهای گروه ها با هم مسابقه بدن، اگر سه تا مسابقه رو ببری با گروه میریم فینال

درحالیکه هنوزم درد زانوم د حس میکردم و به خودم بابت این همه تمرین لعنت میفرستادم گفتم:

_ گفتی چند ساعت دیگه؟

یاسمن داد زد:

_ تاکسی !

تو همون حالت که انگار سوار ماشین میشد گفت:

_ هممون داریم میریم زیر زمین، یه ساعت وقت داریم، همه میان، همه زحماتمون به تو وابسته است نیاز، اگر نتونی هممون باختیم!

تند تند پلک میزدم و نگاهم رو زانوهام خشک شد

بغضمو با حرص قورت دادم و گفتم:

_ سر ساعت اون جام

گوشی رو با حرص پرت کردم رو کاناپه و در حالی که گیج شده بودم و رئیس زیرزمین و فحش میدادم به سمت اتاق خواب پا تند کردم

با سرعت در کمدم و باز کردم و در حالی که تند تند نفس میکشیدم جیغ زدم:

_ خـــــدا لــعــنــتــتــون کـُــنــه

با سرعت خم شدم و بین انبوه لباسام شلوار جین زاپ دار و مشکیم و بیرون کشیدم

تی شرت بالا نافی قرمزم و با سرعت از کِشو بیرون کشیدم

وقت دوش گرفتن نبود

با سرعت بدنمو با دستمال خوشبو کننده پاک کردم و لباسا رو‌ پوشیدم

بندک های مشکی و چرممو به جا کمربند شلوارم وصل کردم و از رو‌ شونه هام ردشون کردم

با سرعت موهامو شونه کردم و ژل زدم و تنها خط چشم و رژ لب قرمز و‌ ماتم ارایش صورتم بود

نیم دستکش چرممو پیدا کردم و توی دستم کردم

مانتو قرمزم چروک بود و این باعث شد حرصم بیشتر شه

مانتو‌ پَشمیمو پوشیدم و شالمو‌ با سرعت رو سرم انداختم

آل استارای مشکیمو پام کردم

با یادآوری اینکه به اژانس زنگ نزدم جیغ خفه ای کشیدم و دوییدم سمت در خونه، با موتور زودتر میرسیدم.من این مسابقه رو میبُردم

حتی به قیمت از دست دادن پاهام !



موتورُ نگه داشتم و‌ پاهامو با پنجه رو زمین گذاشتم و تعادل موتورُحفظ کردم

کلاه کاسکتو از رو‌ سرم برداشتم و با دیدن ماشینای زیادی که پارک شده بودن فمیدم امشب قراره طوفان شه!

با قدمایی محکم به سمت در آهنی و‌ رنگ و رو‌ رفته رفتم

به‌حالت رمزی در زدم و از پشت در گفتم:

_ نیازم

در باز شد و نگهبان غول پیکر با دیدنم لبخند پر ذوق و‌ مسخره ای زد که منم بدون توجه بهش از کنارش رد شدم و بهش تنه زدم

از پله ها پایین رفتم و پیچ پله رو‌ که پیچیدم در بَعدی رو باز کردم

انگار یهو بمب ترکید

از اون جایی که دیوارا عایق بود صدا نمیومد ولی تا در باز شد حس کردم گوشام کر شد

صدای دی جی و میکس اهنگ و بالا و‌ پایین پریدن دختر و‌ پسرا

با حرص چشمامو بستم و امشب قدرت وحرصم انقدر زیاد بود که کَله تک‌تکشونو بکَنم

romangram.com | @romangram_com