#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_44


_هنو که شیفتت تموم نشده! اخراج می شیا!

با حرص کفشا رو هول دادم سمتش و‌پا برهنه به سمتش رفتم و گفتم:

_ب درک الان دیگه اعصاب ندارم گیر ندید.

روهام کلاه کاسکتش و روی میز گذاشت و بهم کلافه نگاه کرد و گفت:

_باز چی شده؟

با کلافگی گفتم:

_به توچه؟

یاسمن هول زده نشست و پاپوش های پشمالو خز من و از پاهاش در اورد و کفشای خودش و پوشید .

بدون خم شدن سریع پاپوش هارو‌پوشیدم و باسرعت اومدم بیرون.

از رستوران خارج شدم و رفتم سمت موتور و صندوق غذا روی موتو. رو به زور باز کردم و برداشتم و به سمت رستوران رفتم.

وارد شدم و اون صندوق گنده و‌سنگین و‌بردم و گذاشتم رو میز.

افسری ملاقش و انداخت تو دست شور و گفت:

_نیاز ما رو اون میز مواد غذایی رو‌می زاریم برو بخش خودت!

به اون زنه گرد و غلنبه خیره شدم.

اون قدر سیاه بود که با اون روپوش سفید شبیه شطرنج بود!

خبری از اون مرتیکه عقده ای و زنیکه احمق نبود . پس می تونستم راحت برم.

بی خیال وِر وِراش شدم و از رستوران زدم بیرون.

با سرعت سوار موتور شدم که زانوم تیر کشید که باعث شد چهره ام از درد بره تو هم.

_نیاز!

برگشتم و روهام و دیدم دویید سمتم و منم ک اصلا حوصله اش و نداشتم با سرعت گاز دادم و ازش دور شدم.

چند مین بعد جلوی در خونه رسیدم.

دست کردم تو‌جیب مانتو کتی شکل و کوتاهم تا کلیدارو در بیارم.

ولی هر چی گشتم جیبام‌خالی بود.

با بهت چشمای گرد شدم و‌به دسته های موتورم دوختم.

کلیدا رو تو خونه جا گذاشتم!

با بهت به در نگاه کردم.

کجا برم با این ریخت و قیافه!



یکم فکر کردم

خونه ی یاسمن که اصلا !

هم داداشش، هم‌ دوره، هم جنوب تهران خطرناکه.گزینه ی اول که رفت

خونه پسرم که نه!

دوستای پولدارمم نمیگن تو کس و‌ کار نداری؟

یا خونت کجاس؟

یا قفل ساز بیاریم؟در نتیجه دستم رو میشه

رُهامم که خونشون دور بود و عمرا اگر می رفتم و نصیحتاش و شروع کنه!

سرمو کلافه روی دسته موتور گذاشتم و نفسای عمیق می کشیدم تا جیغ نزنم.

اخر نتونستم تحمل کنم و از موتور اومدم پایین و با حرص با پای سالمم محکم چند تا کوبیدم به در

_ تف به این شانس


romangram.com | @romangram_com