#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_41
_ شما؟
_ نیاز منم روهام
کمی نیم خیز شدم و به تاج تخت تکیه زدم.
_ اها چی میخوای بگو خوابم میاد؟
روهام با صدای آرومی گفت:
_ عع ببخشید سرکارخانم از خواب بیدارتون کردم؟
منم اومدم جوابشو بدم که یهو داد زد:
_اما اگه تا نیم ساعت دیه رستوران نباشی دلاوری پرتت میکنه بیرون از این خراب شده!
با دادی که روهام زد و حرفاش سریع از جام پریدمو چشمام اندازه ی توپ بسکتبال گشاد شد بدون اینکه گوشی و قطع کنم و حرفی بزنم به گوشه ای پرتش کردم و سریع به سمت دستشویی رفتم و صورتم و شستم و بیرون اومدم شلوار خاکستریم و لی لی کنون پام کردم و بعد مانتو کتی سفیدم و پوشیدم و شال خاکستریمم از بین انبوه شالهای هدیه ام بیرون کشیدم و سرم کردم که یادم اومد موهام بازه و با این وضع نمیشه رفت اونجا برای همین سریع موهامو جلوی میز ارایش برس کشیدم و بعد بافتمو یک طرفم انداختم و بعد زدن برق لب و برداشتن جسد گوشیم از کنار دیوار از اتاق بیرون اومدم و از روی جاکلیدی سوییچ موتورم و برداشتم و از خونه بیرون زدم .
با تمام سرعتی ک می تونستم گاز دادم تا سر وقت به رستوران برسم.
بعد نیم ساعت جلوی در رستوران وایستادم و نگاهی به ساعت گوشیم انداختم .تاخیر داشتم.
وارد قسمت سفارشات شدم و سلام بلندی کردم بقیه هم با خوشرویی جوابمو دادن ب طرف یاسی به راه افتادم ک روهامم کنارش بود
_ سلام من رسیدم
و بعد لبخند دندون نمایی زدم.
یاسی خواست سرشو رو بالا بیاره رو سلام کنه اما یهو مکثی کردو بعد شروع کرد به خندیدن و همینجور یه بند میخندید که از اخر منو روهام کلافه شدیم و روهام اخم کرده طاقت نیاورد و گفت:
_چته یاسی ؟
یاسی جواب داد اما انقد بینش خندید که ما فقط ی کفش و عجله و نیاز بینش شنیدیم برای همین کفری شدم و داد زدم:
_یاسی میگی چته یا نه؟داری میری رو مخم ، اه اصلا بیخیال روهام سفارش منو بده ببرم
روهام خواست که بلند بشه و برگه رو بده که یاسی شروع کرد به حرف زدن و بریده بریده گفت:
_ وای نی ... نیاز ت... ت...تو فقط برو سفارش بب... ب...ببر مخصو...صا با..با... اون دمپاییات...
و بعد باز شرو کرد ب خندیدن.
با شنیدن حرفاش متعجب به روهام نگاه کردم و بعد هردو سرمون و پایین انداختیم و به پاهای من نگاه کردیم وایی اینا چیه من پامه! دمپایی ها ی عروسکی پشمالو!
romangram.com | @romangram_com