#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_4


بسته سیگارم و از تو کیفم بیرون کشیدم و یه دونه درآوردم و با فندک صورتی و نگین دارم روشنش کردم.

در حالی که از سیگار کام می گرفتم به سمت اتاقم رفتم .

و در کمد و باز کردم .کمد پر از لباسای رنگارنگ و شیک بود به لطف بی اف افای رنگارنگم خوب می پوشیدم و خوب می گذروندم.

شلوار جین مشکیم و به همراه پیرهن چارخونه قرمز مشکیم که تقریبا یک وجب و نیم بالای زانو بود رو از توی کمد برداشتم و شال مشکی رنگم و هم به زور پیدا کردم و رو تخت انداختم.

به سمت اسپیکرم رو پاتختی رفتم و اهنگ مورد علاقم از انریکه پخش شد.

درحالی که با آهنگ میرقصیدم لباسام پوشیدم و بعد به سمت میز آرایشم رفتم و رژ لب قهوه ای رنگمو از بین انبوه رژ های رنگاوارنگم برداشتم و روی لبهام کشیدم نیازی ب آرایش نبود چون جای خاصی قرار نبود برم نگاهی دیگه به آینه انداختم و بعد از اینکه فهمیدم مشکلی نیست سوئیچ رو برداشتم و از خونه خارج شدم.

درحالی ک به موتورم نزدیک می شدم گفتم:





_ چطوری عروسک؟





سوار میشم و کلاه کاسکت مشکی رنگم رو هم روی سرم میزارم و بعد پوشیدن دستکشام گاز می دمو به سمت رستوران حرکت میکنم و بعد تقریبا ده مین دیر کردن ب رستوران میرسم موتورو پارک میکنمو به طرف در پشتی میرم و وقتی وارد میشم درحالی ک کلاهم و روی میز میزارم میگم:



_ سلام به همگی سفارش چیه؟



روهام بدون توجه بهم.سه بسته غذا رو گذاشت تو صندوقش و صندوق رو به دست گرفت و از کنارم رد شد برگشتم دیدم که رفت سمت موتورش و صندوق و پشت موتور گذاشت و حرکت کرد و رفت.

اخمام رفت تو هم.همین مونده بود که باهام قهر کنه!



یاسمن با دیدنم لبخند گنده ای زد و گفت:





- وای بلاخره اومدی!





لبخندی زدم و گفتم:





- نچ ، هنوز در حال اومدنم نرسیدم.





یاسمن دست کش های ظرف شویی رو در اورد و خواست بدوئه سمتم که سلطان گفت:





- آشپزخونست یا مهد کودک؟خانوم آرام باز اومدید جو و به هم زدید.





با اخم به آشپز پیر و بی اعصاب رستوران زل زدم و زیر لب گفتم:




romangram.com | @romangram_com