#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_31
با حرفی ک زدم بچه ها همه روی زمین ولو شدن منم به سمت کولم رفتم و تا موقعی که وقت استراحته یه سیگار بکشم.
سیگارو روشن کردمو کام عمیقی ازش گرفتم و بعد دودشو بیرون دادم توی اون دود زندگیمو دیدم
زندگی عجیبی داشتم. اوایل خوشبخت.
اونقدر که فارغ از همه چی ویه خانواده کوچیکو دوست داشتنی. اما الان تلخ شده بعد از اون شیرینی لذت بخش الان شده شبیه زهر
_ انقدر سیگار نکش
با صدای پرهام به سمتش برگشتم و نیم نگاهی بهش انداختم و بعد دوباره به روبه روم خیره شدم
_ میدونی خوشم نمیاد تو کارام دخالت بشه
_ چرا اینجوری؟
_ چجوری؟
_ سرد یخ چرا این نقابو از روی صورتت بر نمیداری؟
_ من نقابی ندارم پرهام من همینم همینقدر بی احساس همینقدر بد ذات من اینه
و بعد از کنارش بلند شدم و سیگارم و توی جا سیگاری میز کنار پنجره خاموش کردم و به سمت بقیه بچه ها رفتم.
_ خب بچه ها بلند شین .زود... زود
همه از جاشون بلند شدن و پشتم واستادن تا اجراهارو یکی یکی اجرا کنیم
چهارتا اجرا توی مسابقه داریم ک ما شیش تا کار کردیم چون ممکنه یه تیم اضافه شده باشه ک اجراها باید متفاوت باشن و این کارو سخت میکرد.
نزدیک یک سال و نیمه دارم روی اجراهای مختلف کار میکنم.و من باید به عنوان مهره اصلی با استاداشون مسابقه می زاشتم
سروش آهنگ اجرای اولو پلی کرد و سریع به سمت جایی که باید می ایستاد رفت
_ یک دو سه شروع
---------------
درو باز کردم و داخل شدم.
از خستگی نای تکون خوردن نداشتم اما باید سریع یه دوش میگرفتم و میرفتم رستوران
به سمت حموم راه افتادم و لباسام و در اوردم و توی سبد انداختم و زیر دوش ایستادم و بعد یک دوش پنج دقیقه ای از حموم بیرون اومدم و حوله کوتاهم و دور خودم پیچیدم و جلوی کمد ایستادم و لباسارو یکی یکی رد میکردم تا بتونم چیزی که باب میلمه رو پیدا کنم و بالاخره بعد دو سه دقیقه فکر کردن شلوار آبی آسمونیم و با یک پیرهن که چند درجه از اون تیره تر بود و کفش های ست پیرهنو به همراه کت جینم از کمد بیرون کشیدم
به لطف دوست پسرای پولدار و ولخرجم زیادی لباس و کفش و این چیزا داشتم
بعد از پوشیدن لباسام موهام و خشک کردم و از یک طرف بافتم و بعد کلاه هم رنگ شلوارم و روی سرم گذاشتم.
چون شب کارم اکثرا شال سرم نمیکنم
تازه کلاه کاسکت هم هست کسی گیر نمیده
بعد از بررسی نهایی خودم توی آیینه سوئیچ موتورو برداشتم و از خونه بیرون اومدم
-------------
_ نیاز دیگه تذکر نمیدما، این مشتری یکی از بهترین مشتریامونه و خیلیم رضایتش برامون مهمه پس هرچی گفت گوش بده و بعد چند ثانیه مکث ادامه داد:
_ لطفا
_ باشه روهام باشه فهمیدم بده برم دیگه
غذا هارو به دستم داد
_ نیاز سرک...
_ روهام داری دیگه عصبیم میکنی ها
لبخندی زد و رفت سمت آشپزخونه و گفت:
_ باشه باشه برو
romangram.com | @romangram_com