#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_30
طبق معمول چند تا پله اخر دیگه رو به موت بودم
دستمو روی زنگ گذاشت
_ چته مگه سر آوردی... عـــه نیاز تویی؟ چه خبرته اخه؟
_ وای شاداب بمیری با این باشگاهت که رو برجه، این همه پله رو من باید همش بیام بالا برم پایین
شاداب:
-به من چه که تو از آسانسور میترسی
سروش:
-چه خبره نیاز نیومدی غر غر میکنی.
با حرص گفتم:
_ خفه شو سروش، خفه نفسم برید، جدی میگم باید باشگاهو عوض کنین
و بعد تازه یادم اومد ک سلام نکردم
_ راستی سلام
و بعد جلو رفتم و شروع کردم به دست دادن و اینا
جلوی بهرام که ایستادم دستمو جلو بردم دستشو جلو اورد اما مثل همیشه با صمیمیت نبود
انگار برای حفظ ظاهر بود فقط
لبخندشم مصنوعی بود
با کنجکاوی نگاهش کردم اما سوالی نپرسیدم
بعد از سلام و احوال پرسی به سمت اتاق رفتم و لباسامو با یک نیم تنه سبز فسفری و شرتک مشکی مات عوض کردم و کلاه مشکیمو روی سرم گذاشتم
بعد راهی که اومده بودمو برگشتم و یک راست به سمت ضبط رفتم
_ خب بچه ها زود زود همه سرجاهاشون باشن
با شروع اهنگ شروع به حرکت دادن بدنم کردم
دست راستمو بالا بردم و دست چپو به صورت یه خط در امتداد دست دیگم قرار دادن و پایه چپمو جلو بردم و این حرکت و به عکس انجام دادم
بچه ها هم هر کدوم حرکت هایی ک باید میرفتن و به صورت موازی و جفت اجرا میکردن
_ شاداب پای چپ و جلو بزار و پای راست عقب و باز برعکسش .برا دستات بعد سریع بپر بالا یه چرخ بزن بعد دستات و میبری بالا و همراه با کمرت میچرخونی.
و حرکت رو براش اجرا کردم
شاداب کلافه موهاش و از جلوی چشماش کنار زد و گفت؛
-خب منم همینو رفتم دیگه.
منم کلافه تر از اون بودم.روبه روش ایستادم:
_ باید فقط قسمت پایین تنه بچرخه اما تو بالا تنتم میچرخونی حالا یبار دیگه برو ببینم.
شاداب هم همون حرکتی که براش اجرا کردم و رفت البته با یکم اشکال جزئی که اونم طی تمرینای دیگه رفع میشد.
شاداب با نگاه تا امیدی خسته و نفس نفس زنون گفت:
- خوبه؟
پشت کردم و گفتم:
_ آره عزیزم
و در ادامه حرفم گفتم:
_ خب خب بچه ها ده مین استراحت کنین بعدش یکبار اجرارو بریم.
romangram.com | @romangram_com