#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_24


-دوباره سوالم و تکرار کنم؟

بعد چشماش و گرد کرد و گفت؛

-البته قبلا بهت گفتم که از هنجره ام برای بی اهمیت ها زیاد کار نمی کشم!

با حرص رفتم جلوش و از درون به خاطر درد زانوم نالیدم!

-خوب گوشات و وا کن حق نداری به من توهین کنی.حالیته؟



اومد جلوم ایستاد و ناراحت گفت؛

-از حرفم دلخور شدی؟

با حرص گفتم؛

-معلومه که دلخورم اعصابنیم هستم.



یهو پوزخندی زد و گفت؛



-به درک!

با بهت نگاهش می کردم که سرش و خم کرد و گفت

-ابو قراضت و جمع کن کار دارم!

به موتور من!به من! به شخصیتم...توهین کرد تو چند ثانیه.کل غرورم و داغون کرد.

با حرص داد زدم:



-جواب این کارت و پس میدی حالا ببین.بد بازی رو شروع کردی.



با تمسخر نگاهم کرد و گفت؛

-بازی!

تو صورتم خم شد و گفت.؛



-بازی واسه بچه هاس! من حمله می کنم و حدس بزن چی میشه،همیشه من...برندم.

با نگاه خونی به چشماش زل زدم که در حالی که سوار ماشینش میشد آروم گفت؛



-ببین برای کی .این همه از هنجره ام استفاده کردم!

بعد پوزخندی زد و در ماشین و بست و دنده عقب گرفت و یهو اومد جلو و با لاستیکای ماشینش رفت رو فرمون موتورم !

و بعد بوقی زد و در مقابل نگاه بهت زده و خونیم

دور زد و رفت.



-می کشمت.



****

روبه روی واحد ایستادم و دستام و رو ی زنگ گذاشتم

در با صدای تیکی باز شد .

با حرص رفتم سمت موتورو و نایلون غذا رو برداشتم و وارد خونه شدم .


romangram.com | @romangram_com