#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_23
موتور و گوشه ای پارک کردم و پیاده شدم.
سوئیچ و دور انگشتم می پیچوندم و باهاش بازی بازی می کردم.
به در اموزشگاه نگاه کردم و سوتی زدم!
عجب جایه!
به سمت اموزشگاه رفتم و وارد شدم .همه جا شیک و تمیز بود دیوارای کرم کاراملی و آینه های بزرگ و شیشه ای.
عکس خواننده ها و نوازدنده های معروف به صورت بزرگ روی دیوارا زده شده بود .
با تعجب به درو دیوار نگاه می کردم.هر از گاهی یه نفر از کنارم رد میشد و من ویالن و گیتار رو دوشش و دستش میدیدم.
انگار اومده بودم دانشکده موسیقی تو امریکا!
تو تجریش تو همچین جایی احتمالا میلیارد.میلیارد پول دادن برای همچین اموزشگاهی!
حیف از این یارو متنفرم وگرنه مخش و میزدم.
کارا خیلی سریع پیش رفت رفتم دفتر مخصوص اموزشگاه و ثبت نام کردم برای پیانو.
هرچند همون اول سه تومن تومن رفت تو پاچم.
ولی خب ارزش داره هم فاله هم تماشا.هم پیانو رو بهتر و حرفه ای تر یاد می گیرم هم به این کله رنگی نزدیک میشم.
شاید دلیلم برای این همه مسخره بازی کمی کوچیک باشه.
ولی من جلوی سیاوش داغون شدم.جلوی اون همه دوست و اشنا تو کلوپ خورد شدم به خاطر نگاه اون عوضی تازه بعدشم.بهم اون حرف و زد اون جمله.بار ها تو سرم زنگ خورد و رفت رو نروم!
از اموزشگاه اومدم بیرون و رفتم سمت موتورم .
سوار شدم و کلاه و روسرم گذاشتم و دنده عقب اومدم.
که محکم با چیزی برخورد کردم و موتور و نتونستم کنترل کنم.
و از رو موتور افتادم.رو زمین و با درد نالیدم
-تو روحت!
صدای در ماشین شندیدم.
کف دستام زخم شده بود و زانوی شلوارمم پاره شده بود.
به زور بلند شدم و برگشتم و با دیدنش با بهت زیر لب گفتم:
-کله رنگی!
اون منو نشناخته بود کلاه کاسکت سرم بود.
اومد سمتم و با نگاه سرد و خونسرد گفت؛
-خسارت می خوای؟
با حرص دست بردم سمت کلاهم و کلاهم و از سرم دراوردم
که به خاطر کشیده شدن کلاه شالم از سرم دراومد.
توقع داشتم تعجب کنه.
چون اولا احتمالا فکر کرد پسرم و دوما حتما شناختتم!
اما دریغ از یه ذره تغیر نگاه تو چشمای بی صاحابش!
همون طور که زل زده براندازم می کرد گفت؛
romangram.com | @romangram_com