#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_22


با بهت نگاهم کرد که ازش فاصله گرفتم و در حالی که از اتاق خارج میشدم گفتم؛



- عزت زیاد!



از اتاقش که بیرون اومدم منشی رو دیدم که با بهت نگاهم می کرد.

زیر لب گفتم؛

- حیف همچین منشی ای برای توی کچل!



منشی صدام زد ولی بی توجه از دفتر اومدم بیرون.

***

به موتورم تکیه دادم و به مرکز خرید روبه روم خیره شدم.

بی دلیل هر از گاهی لبخند می زدم!

گوشیم زنگ خورد.کامی بود.



- بگو؟



- سلام نکنیا!



- کامی!

صدای خش خش و بعد چند لحظه جملش:



- اوکی بابا سلام نخواستیم اسم پسره فریاده و فامیلشم آتشزاد!

دوتا آموزشگاه موسیقی داره و داداششم فربد اتشزاده که

تو دانشگاه متیکان درس خونده و جزو نخبه های ایرانه و تو نروژ بیمارستان داره. از بقیه خانوادشم یه چیرایی می دونم.خانواده پر جمعیتین.

خلاصه بگم.طرف از اون گردن کلفتای تهرونه.

جالب این جاست که مثل روحه.زیاد دیده نمیشه.

رفتارشم خنثی تو اجتماعم به دلایلی که نمی دونیم حاضر نمیشه.به خاطر دوستش صالح اومده بوده کلوپ.

ادرس اموزشگاهی که پیانو درس میده رو فرستادم برات!

لبخندی زدم و گفتم ؛



-یه پا کاراگاه گجتی ها!



- ما اینیم!

با لبخند پیروزی آروم‌گفتم:

-بای!

تماس و قطع کردم و در حالی که با لبخند به آسمون خیره شده بودم لب زدم:



-تو راهم فریاد آتشزاد قراره زیاد هم و ببینیم!




romangram.com | @romangram_com