#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_15



بعد از حرفم دیگه کسی حرفی نزدو بحث عوض شد و بچه ها شروع کردن از حرف زدن راجبه مهمونی که قرار بود پرهام هفته دیگه بگیره کلا مثل یک دوره بود هر ماه یکیشون یه مهمونی میگرفت و تنها کسی ک تو جمعشون توی این دوره شرکت نمی کرد و مهمونی نمیگرفت من بودم اونا هم زیاد پاپیچ نمیشدن که دلیلش چیه و منم از این بابت خداروشکر می کردم میخواستم سیگار دیگه ای از توی جعبه دریارم که یسنا گفت:



_ نیاز نکش گفتیم قلیون بیارن.



_ خب بیارن اونم میکشم ولی الان این ...

جعبه رو تکونی دادمو بعد ادامه دادم:

- مهم تره.

و بعد یه نخ از توش دراوردم و بعد هم ب طرف بچه ها گرفتم پرهام و یاسمن و سروش برداشتن و بقیه هم که قلیون میکشن.

_ ژستت موقع سیگار کشیدنت محشره آدم و جذب میکنه.



با این حرف پرهام به طرفش چرخیدم و تنها به یک مرسی اکتفا کردم این ژست سیگار کشیدن و روهام بهم یاد داده بودالبته بعد ازینکه دید چجوری می کشم گفت دیگه حق نداری اینجوری و با این مدل سیگار بکشی. اما کیه که گوش کنه!

اون شب دیگه اتفاق خاصی نیفتاد فقط اینکه من وقت نکردم نت هارو درست کنم و باز هم یه شب بیداری دیگه در پیش داشتم.

***



با خستگی زیاد کلید رو توی قفل چرخوندم و وارد خونه شدم و اولین کاری که کردم این بود ک به طرف اشپزخونه برم و قهوه جوش و به برق بزنم تا بتونم با قهوه بیدار بمونم و کارام و راستو ریست کنم از اشپزخونه بیرون اومدم و به سمت اتاق خوابم رفتم و لباسامو با یک شرتک فسفری و نیم تنه سفید عوض کردم و باز راهی که اومدو برگشتم و توی آشپزخونه منتظر درست شدن قهوه شدم ، نمیدونم فردا چی بپوشم برای مسابقه باید بهش ثابت بشه باید بفهمه که از اون بهترم از هر لحاظ هفف به سمت قهوه جوش رفتم آماده بود. یک لیوان ریختم و روی سینی گذاشتم کنارشم زیر سیگاری و جعبه سیگار صورتیم و کنارش گذاشتم و به سمت اتاق کارم رفتم.



گیتارو برداشتم و شروع کردم.



بعد تقریبا سه ساعت بالاخره درست شد و

به نظر خودم مثل همیشه عالی شد بدون هیچ اشکالی لبخند رضایتمندانه ای روی لبهام شکل گرفت گیتارو روی پایه گذاشتم و نت هارو برداشتم و رفتم تا بفرستمشون.با تکمیل این کار یک هفت هشت تومنی گیرم میومد که خیلی خوب بود برام چون واقعا لازم دارم.

بعد از ارسال نت ها به ساعت نگاهی انداختم پنج و نیم صبح بود می‌تونستم تا نه ده بخوابم به سمت توالت رفتم و بعد از زدن مسواک روی تخت دراز کشیدم و به محض بستن چشمام به خواب رفتم.



*



- تو با اون چشات مستم کردی و خستم کردی و کشتی منو

ببین..منو..من دیوونه روانیو..

همون که د...

با صدای داد صالح ساکت شد.

صالح از پشت شیشه علامت داد و با داد گفت:

-فریاد.بازم داری فالش می خونی .بابا این قسمت و دادی مثل متسو خون ها می خونی؟

فریاد با حرص هدفون و از رو ی گوشاش برداشت و زیر لب گفت:

-التو..متسو..التو..سوپرانو..فالش..اشتباه.

یهو هدفون و کوبید رو زمین و داد زد:

-جمع کنید بابا.

رفت از اتاق بیرون و روبه روی صالح ایستاد و گفت؛

-این قدر خرین که نمی فهمین.من درست

می خونم.آهنگ سازی اشتباهه.

موزیک مسخره اس.ریتم مثل ناقوص کلیساست

شعرش منو یاد شعرای دبستانم می ندازه.خسته کنندس.

romangram.com | @romangram_com