#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_14
_ نیاز بیخیال بیا بریم. در حدی نیستن که بخوای باهاشون در بیفتی بیا بریم.
_ آره بریم
و دنبال پرهام ب راه افتادم که سیاوش گفت:
_ حالا که انقدر به خودت مطمئنی فردا شب بیا کلوب یه مسابقه بدیم فقط منو تو اونجا متوجه میشیم کی بهتره!
با حرفش لبخندی روی لبام نقش گرفت خودشه همینو میخواستم روی پاشه پا چرخیدم و گفتم :
_ قبوله. فرداشب ساعت دو می بینمت. بازنده!
و چشمکی بهش زدم و راهم و ادامه دادم.
پرهام با اخم رو به من گفت:
_ نباید قبول میکردی نیاز اون پسر...
_ پرهام لطفا بس کن من می دونم چیکار کنم و چیکار نکنم حالا هم بیخیال شو بیا بریم پیش بچه ها.
پرهام خواست چیزی بگه که دستم و به نشونه ساکت یا همون خفه شو بالا آوردم و قدم هام و تند کردم ب سمت تختی ک بچه ها روش نشسته بودن رفتم.
سروش با لبخند نگاهم کرد و گفت:
_ چی می گفت این مفنگی ؟
به لقبی که به سیاوش داده بود.خندیدم.بچه ها با سیاوش لج بودن.چون رقیبِ رقصمون تو مسابقات بود.گروهشم قوی بودن.
_ چیز خاصی نمیگفت فردا دعوتم کرد به یک مسابقه دو نفره.
یسنا خم شد و نی قلیون و شوت کرد تو بغل بهرام و گفت:
_ چی؟ نیاز میخوای با سیاوش مسابقه بدی خل شدی ؟
_ وای بچه ها ما ازونا می بریم چرا انقدر خودتون و دسته پایین میگیرین؟
یاسمن ابرو بالا انداخت و زیر چشماش کمی گود رفته بود.برای کار تو رستوران بود و تو این جمع فقط من و یاسمن اوضاع داغونی داشتیم و کسی خبر نداشت.
_ نیاز اونا پنج دوره است که قهرمانن چجوری میخوایم ازشون ببریم تو میدونی با کی یک دوئل گذاشتی؟با بهترین رقاص خیابونی کلوب!
_ من میدونم اون کیه خیلی بهتر از شما میشناسمش مطمئن باشین .
و بعد با صدای آروم تری طوری که فقط خودم بشنوم گفتم :
-یه روز با خودش می رقصیدم و رقص یادم می داد.من از همه بیشتر میشناسمش.
خدا رو شکر کسی صدام و تو اون سر و صدا نشنید.
romangram.com | @romangram_com