#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_13

در اخر شال مشکی رنگم و که کمی فقط کمی به جیگری رنگش میخورد و سرم کردم .

ادکلن محبوبم و که مال اخرین دوست پسرم بود و رو خودم خالی کردم.واقعا ادکلنش عالی بود کم کمش یه تومنی باید پولش می بود اخه اصل بود.



کافشن کوتاه و چرم مشکی جیگری ام رو تن کردم و بعد برداشتن گوشیم و کلیدا از خونه خارج شدم کلا با کیف مخالف بودم و زور زورش شاید کوله بر میداشتم اما کیف نه!

سوار موتورم شدم و کلاه کاسکت مشکیم رو سرم کردم .حس می کردم تیپم شبیه خواننده های راک شده!

اخه چرم و مشکی بود !

هوا خوب بود و فقط باد میومد ولی بادشم خنک و خوب بود.

سوار موتور بودن همین چیزایه

خوبشه که بهت لذت میده.

وقتی رسیدم به سمت همون جایی رفتم که دفعه قبل با بچه ها رفتیم.

با دیدن بچه ها با لبخند رفتم سمتشون که با دیدن فرد روبه روم چشمام و تو حدقه چرخوندم و سعی کردم بهش توجه نکنم انقدر که ازین بشر متنفر بودم که خدا میدونه خواستم بدون توجه بهش از کنارش رد بشم که تنه ای بهم زد



_ چته باز هار شدی؟

به چشمای تیله ایش نگاه کردم.رنگ چشمای باباش بود.و من چه قدر از این خانواده متنفر بودم.

با نیشخند گفت:

_ کیه تورو ببینه و هار نشه؟

بدون اینکه بهش توجه کنم و جوابش و بدم به سمت بچه ها رفتمو سلام کردم.

سنگینی نگاهش و از پشتم حس می کردم.دربند چه غلطی می کرد.هر جا من هستم باید یا خودش یا سر و کله ی پدر احمقش پیدا شه.



یاسین بلند شد و گفت:

_ چه قدر دیر رسیدی ؟

_ تا حاضر شدم و از اونجا اومدم طول کشید دیگه پرواز ک...



حرفم با صدای نحس سیاوش نصفه موند.

بچه ها ام‌کنجکاو به این پسر قد بلند و جذاب و رو اعصاب من راه رفته نگاه می کردن.



_ چه عجب خیلی وقته اینجاها نیومدین نکنه سخت در تلاشین که مسابقه ماه آینده رو ببرین اما خب باید بگم زیاد تلاش نکنین آخه تا ما هستیم شما اصلا حساب نمیشین .



همونطور که خیره نگاهش می کردم سیگاری ازتوی جعبه دست ساز چرمم درآروردم و با فندک ستش روشنش کردم و بعد از اینکه پکی عمیق ازش گرفتم و دودش و ماهرانه و شیک بیرون دادم گفتم:



_ به اندازه این دود هم نیستی حتی یک درصد!

مطمئن باش توی این مسابقه برنده ماییم

با حرص چشم از سیگارم گرفت و نیشخند زد و گفت:



_ خیلی ب خودت مطمئنی؟



_ آره اونقدر که فکرشم نمیکنی!



پرهام وسط حرفامون پریدو اخم کرده گفت:



romangram.com | @romangram_com