#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_118


_ هووم

متعجب چند لحظه خیره نگاهم کرد و بعد دوباره برگشت سمت مانیتور و شروع کرد به تنظیم اهنگ

یهو صدای تق تق در اومد و چون شدتش خیلی زیاد بود هم من هم صالح از جا پریدیم

که نکنه پلیس باشه!

صالح فوری بلند شد و به فریاد با دست علامت داد

فریاد فوری هدفون رو برداشت و به سمتمون اومد و در شیشه ای و بست و با چشمای ریز شده گفت؛

_ چی شده؟

صالح هول شده هدفونو رو میز گذاشت و گفت:

_ کسی قرار بود بیاد؟

فریاد که صدای در رو شنیده بود یهو به سمتم اومد و تو به حرکت بازومو گرفت و دستشو برد بالا و چونمو گرفت و فشرد و از لابه لای دندونای قفل شدش گفت:

_ لو دادیمون؟

با وحشت و چشمای گرد شده نگاهش میکردم

هم چونم هم بازوم درد گرفته بود

اروم نالیدم:

_ آخ...ولم کن روانی!

یهو تو صورتم داد زد:

_ سوال پرسیدم، جواب میدی یا بشکونم چونَتو؟

با چشمای گرد شده نگاهش میکردم و به اون نگاه آبی عصبی

صالح بازوی فریاد رو‌ گرفت و سعی کرد جداش کنه

_ ولش کن داداش

فریاد با دست ازادش صالح رو هول داد و دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودشو این بار خشن تر غرید:

_ جواب بده!

با حرص چشمامو بستم و بوی عطرش و نفساش داشت دیوونم میکرد اروم گفتم:

_ من آدم فروش نیستم!

فریاد کمی با چشمای ریز شده نگاهم کرد و اخر نگاهشو ازم گرفت و برگشت سمت صالح و گفت:

_ برو در رو باز کن!

صالح با چشمای گرد شده گفت:

_ چی !

فریاد یهو داد زد:

_ کاری که گفتمو بکن، انقدر وِر نزن در گوش من!

صالح با حرص به سمت پله ها رفت و فریاد برگشت سمت منو چشماشو گرد کرد و گفت:

_ دعا کن پلیس نباشه، که اگر باشه‌ کاری میکنم هیچوقت نری جلوی آیینه!

با حرص نگاهش کردم

دندونامو‌ رو هم فشردم و تو همون حالت که تو‌ چنگش اسیر بودم گفتم:

_ من دختر بدیم ولی نه واسه همه !

فریاد همون طوری نگاهم میکرد که یهو صدای جیغ کسی اومد و هر دوتامون برگشتیم سمت پله ها و فریاد با بهت به فرد رو به روش نگاه کرد و گفت:

_ بهار !



چشمام گرد شد و ناخواسته بیشتر چسبیدم به فریاد !


romangram.com | @romangram_com