#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_106


حرصم گرفت از تایم گرفتنش

برای همین دندونامو رو هم سابیدم و گفتم:

_ یه چیز معروف تو تهران وجود داره به اسم ترافیک!

سرشو انداخت پایین و وقتی بلند کرد دیدم داره میخنده

چشمام گرد شد و بهت زده به خنده خوشگلش نگاه میکردم که یهو انگار نه انگار خندیده

خونسرد دستاشو تو جیبش کرد و در حالیکه پشتشو میکرد و میگفت داخل گفت:

_ بیا

گیج به رفتنش نگاه کردم و با تردید رفتم داخل و در رو بستم

از حیاط گذشتیم و اون نرفت سمت خونه

راهشو به سمت راست کج کرد و یه در کوچیکو باز کرد و رفت داخل

گیج موهای لختمو پشت گوش دادم و در آهنی و سنگین باز کردم و رفتم داخل

پنج تا پله چوبی جلوم بود

پله ها رو پایین رفتم که صدای موزیک بلند و شنیدم

هووم پس دیواراش عایقه!

از پله ها که پایین اومدم رو به روم یه سالن بزرگ با پارکتای چوبی بود

سقف کوتاه بود و بالای سرمون روی سقف پر از چراغ های گرد و آویزون بود

فریاد روی کاناپه ی‌ شطرنجی‌ سیاه سفید نشسته بود

پشت سرش استدیو مجهز و خیلی شیکی بود

چشمام ناخواسته گرد شده بود

عجب جایی بود

نگاهش خیلی براق بود

نگاه گیجم‌ و بهش دوختم و گفتم:

_ خب؟

چشماشو ریز کرد و اروم گفت:

_ اوووم، یادم رفت چرا اینجایی؟

یکم به جلو متمایل شد و اروم و پر تمسخر گفت:

_ خب واسه چی اینجایی؟

چقدر اخه این پسر بیشعوره!

دلش میخواست که خودم با زبون خودم بگم که اومدم براش کار کنم

که غرورمو شکستم

که باختم

ولی خب اون خبر نداشت قصد من چیه

در حالیکه دندونامو رو هم میسابیدم گفتم:

_ اومدم که اهنگ سازت بشم

ابروهامم بالا انداختم و ادامه دادم:

_ البته پیشنهاد خودت بود، اونقدر کارم بی نقص بود که خودت پیشنهاد دادی

ابروهاشو بالا انداخت و گفت:

_ خیلی حرف میزنی

حرصی نگاهش کردم که بلند شد و رفت سمت میز و یک برگه و یک خودکار برداشت


romangram.com | @romangram_com