#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_105

دهنم نیمه باز مونده بود

چرا هوا تاریکه!

با حیرت برگشتم و با چشمای وزق شده به ساعت نگاه کردم

هفت شب!

اون موقع هم شیش شب بوده!

چند لحظه گیج به پنجره خیره شدم و یهو‌ جیغ زدم:

_ یه ساعت دیگه باید پیش فریاد باشم!

با تموم سرعت به سمت اتاق دوییدم و همون لباسایی که پوشیده بودم و با سرعت در آوردم و چسبیدم به میز و تند تند خط چشم کشیدم و یه رژ لب تیره زدم و در کمد رو باز کردم و تونیک کوتاه مشکی مو پوشیدم و قد نود سورمه ای مو پوشیدم و پانچو سورمه ایمو تنم کردم و شال دو متری مشکیمو رو سرم انداختم

با سرعت به کیف مشکیم چنگ زدم و گوشیمو کلیدم و انداختم توش





موتورو عقب عقب از کوچه‌ خارج کردم و دور زدم و گاز دادم

نگاه جوونا و زن و‌ مَردارو خودم حس میکردم

با این تیپ‌ و بدون کلاه‌ کاسکت دختر بودنم شدید ضایع بود. و خدا کنه گیر پلیس نیفتم.

ادرسشو حفظ بودم

یه جای بالا شهر ولی دور!

با تموم سرعت میرفتم و مدام به ساعت نگاه میکردم!

هفت و چهل و‌ پنج دقیقه!

بمیری نیاز ک مثل خرس میخوابی!

چرا این ترافیک تموم نمیشه؟



پشت چراغ قرمز مجبور شدم تیکه ها و حرف های منزجر کننده ی پسر ها و اقایون مسن و عوضی رو‌ متحمل شم!

تقصیر خودمه که با این تیپ پشت موتور میشینم

ولی خب مجبور بودم

نمیتونستم تا اومدن اژانس صبر کنم

ساعت هشت و بیست دقیقه بود که موتور رو تو کوچه نگه داشتم و ازش به زور پایین اومدم و گوشیمو در اوردم و دوباره آدرس رو چک کردم

به ته کوچه رسید و چون هوا تاریک شده بود

تشخیص خونه ها سخت بود

جلوی در سفید رنگ ایستادم

فکر کنم همین باشه!

دستمو‌ روی زنگ گذاشتم

بالا شهر بود و خلوت!

کمی فقط کمی دچار تردید شدم

رو چه اعتمادی باید دوباره با فریاد تنها میشدم؟

از کجا معلوم دوباره روانی نمیشد!؟

تو همین افکار بودم که یهو در باز شد

نگاهمو از بافت مشکی رنگش جدا کردم و به چشمای براقش تو تاریکی زل زدم و گفتم:

_ سلام

ابروهاشو بالا انداخت و گفت:

_ بیست و چهار دقیقه دیر کردی!

romangram.com | @romangram_com