#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_102


_ به چی زل زدی فسقل؟

عاشق این فسقل گفتن هاش بود

عاشق این لحن و نگاه

لبخند دندون نمایی زد و چیزی نگفت و چشم هاشو بست اما با چهره ای تیره و تار رو به رو شد

چشم هایی آبی رنگ

پرخروش تند

چشم هاشو باز کرد و از جا پرید که باعث شد صدای نگران وحید در گوش هاش طنین انداز بشه

_ چیشده بهارم؟

به نگاه ملایم وحید خیره شد و گفت:

_ هیچی عزیزم، چیزی نیست

و بعد از جاش بلند شد و ادامه حرفشو درحالیکه به سمت اشپزخانه میرفت گفت:

_ میرم یکم نوشیدنی بیارم تا بخوریم

وارد اشپزخونه شد و جام هارو از بار کوچیک بیرون آورد و بطری سبز رنگ رو برداشت و محتویات قرمز رنگ رو داخل جام ها خالی کرد

نفس های نامنظمش اعصابش رو بهم ریخته بودند

باید هرچه زودتر قال این قضیه رو میکند

جام هارو تو دستش گرفت و با چهره ای متفاوت و خندان به سمت وحیدش به راه افتاد.باید از شر فریاد خلاص می شد و هر چه سریع تر نامزدی اش با وحید رو علنی می کرد.



*



وسایلو به کمک راننده داخل خونه اوردم و بعد از تشکر به اشپزخونه رفتم و لوازم رو سرجاشون چیدم و بعد تصمیم به تعویض لباس گرفتم. و از الان نگران اخر ماه و پول نداشته ی اجاره خونه بودم



***

به چشماش خیره شدم و در حالیکه کیفمو‌ روی شونم می انداختم گفتم:

_ مرسی استاد کلاس خوبی بود

با نگاه دلخوری بهم خیره شد و دستشو به قاب در تکیه زد و گفت:

_ چند بار بگم منو سارین صدا بزن؟

لبام رو هم فشردم و اروم گفتم:

_ باشه سعی میکنم

تو دلم به این همه سادگیش پوزخند زدم و اروم گفتم:

_ اُس... سارین میشه شماره ی فریاد رو بدی؟

از در فاصله گرفت و منم کامل وارد حیاط شدم و دستمو دور دسته ی کیف کوله ای شکلم حلقه کردم و منتظر نگاهش کردم

اخماش رفت تو هم و با لحن حساسی گفت:

_ چرا شمارش رو میخوای؟

بیشتر از این نمیتونستم بهش رو بدم

من دیگه به اون نیازی نداشتم

با اخمای تو هم رفته و جدی گفتم:

_ کارش دارم

زبونشو روی لباش کشید و با لحن حرصی ای گفت:

_ چقدر صمیمی


romangram.com | @romangram_com