#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_101
دستمو داخل جیب شنل فرو بردم و شیش تا دهی بیرون آوردم و به طرفش گرفتم و تشکر کوتاهی کردم و درو بستم
چهره متعجبشو از همین جا هم میتونم تشخیص بدم
بی توجه وارد خونه شدم و لباسامو در آوردم و روی مبل ولو شدم و محتویات پلاستیک رو روی میز خالی کردم و بعد از گذاشتن سریالم شروع به خوردن پیتزای لذیذم کردم
خمیازه ای کشیدم
واقعا خوابم میومد
بعد از خوردن غذا کمی سنگین شدم که باعث خوابالود شدنم شد و دیدن فیلم هم این خوابو تشدید میکرد
تی وی رو خاموش کردم و همونجا دراز کشیدم و چشم هامو بستم و توی بی خبری فرو رفتم
با جیغ از خواب میپرم
قفسه سینم از ترس تند تند بالا پایین میرفت و دونه های عرق روی پیشونیم حس میشد
چشم های ملتهبم رو روی هم فشار دادم و با بدنی لرزوم از جام بلند شدم
بازم کابوس
بازم اون مرد
بازم ...
بازم ترس
جلوی سینک وایستادم و روی صورتم آب پاشیدم
بعد از چند بار تکرار بالاخره حالت طبیعی پیدا کردم
بیرون رفتم و به ساعت نگاه کردم
شیش عصر رو نشون میداد
حوصله خونه رو نداشتم برای همین رفتم تا لباس بپوشم و برم فروشگاه کمی خرید کنم
بعد از پوشیدم سرهمی لی به همراه مانتو کوتاه لی و شال مشکی رنگ و کفش هایی مشکی و ساعت مشکی از خونه بیرون زدم و پیاده به سمت خیابون اصلی حرکت کردم تا ماشین بگیرم
بعد از دَه دقیقه به خیابون اصلی رسیدم و دستمو تکون دادم و بالاخره بعد از رد کردن تعداد زیادی مزاحم تاکسی زرد رنگی جلوی پام ترمز زد
منم بعد از دادن ادرس هندزفریمو توی گوشام گذاشتم و سرمو به پشتی تکیه دادم
حدود 20 دقیقه راه بود تا اونجا
پس با خیال راحت چشم هامو بستم
...
با ایست ماشین چشم هامو باز کردم و بعد از دادن هزینه تاکسی پیاده شدم و وارد فروشگاه شدم و بعد از برداشتن چرخ دستی بین قرفه ها راه افتادم
واقعا کار لذت بخشی بود
با نهایت لذت به مواد خوراکی خیره شدم و از هرچیز یکی توی چرخ دستی انداختم
از جون ادمیزاد تا شیر مرغ
حدودا یه ربع توی فروشگاه معطل بودم و پنج دقیقه توی صف بالاخره نوبتم رسید و بعد از حساب با پنج تا پلاستیک سنگین از فروشگاه بیرون اومدم و تاکسی دربستی گرفتم
*
خنده مستانه ای کرد و خودشو بیشتر تو آغوش وحیدش فرو برد
آرامش این آغوش رو به تموم دنیا نمیداد
با خودش فکر کرد که چطوری میتونه این پسر رو بیخیال شه
این پسر دنیای قلب کوچیکش بود
اون باعث وزش نسیم بهاریِ بهار بود
وحید طبق عادت بینی بهار رو بین انگشتاش گرفت و فشرد و با لحن همیشگی گفت:
romangram.com | @romangram_com