#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_100


دوست داشتم ازینجا برم

وسایلمو روی زمین پرت کردم و خسته روی تخت ولو شدم که ناخودآگاه فکرم پیش پیشنهاد فریاد سُر خورد

اگه آهنگسازش بشم واقعا عالی میشه

اصلا اینا به کنار

اون خواننده بود اما چرا راجبش کسی چیزی نگفته بود؟!

حتی من عکسشم تاحالا ندیدم

شونه ای بالا انداختم

مهم نیست

مهم اینه چیکار کنم که بازم بهم پیشنهاد بده

باید بیشتر جلو چشمش باشم و کارامو به رخش بکشم و هیچ پل ارتباطی بهتر از سارین برام نمیمونه

چهره ی ناراحت کننده مسخره ای گرفتم و بلند با خودم گفتم:

_ طفلی سارین خوش قلبم قربانی نقشه های من میشه

و بعو لبخندی زدم و ادامه دادم:

_ حقشونه، همه پسرا هرچی سرشون میاد حقشونه

فشاری به خودم اوردم و از سرجام بلند شدم و شروع به تعویض لباسهام کردم

بدنم گرفته بود پس تصمیم گرفتم یکم ورزش کنم

توی ذهنم به رقص فکر کردم اما نه هنوز زود بود باید میزاشتم پام بهتر بشه

با این فکر تاپ و نیم تنه با مارک puma رو از کمد بیرون کشیدم و بعد از پوشیدن کفش های مخصوصم به سمت زیر زمین رفتم و بعد نرمش های اولیه شروع به طناب زدن کردم

با ریتم اهنگ تمام عضلات بدنم و تک تک سلول هام خواستار رقص بودن اما مغزم جلوشون رو میگرفت و فرمان به ورزشِ تنها کرد

بعد از پنج دقیقه طناب زدن روی دوچرخه نشستم و بعد تک تک تمام دستگاهارو رفتم و بعد از نیم ساعت زیر وزنه دراز کشیدم و کمی وزنه زدم

زیاد کارای بدن سازی نمیکردم چون بدنم عضله ای میشد و از بازو دراوردن برای دختر اصلا خوشم نمیومد اما بعضی اوقات لازم بود تا بدنم روی فرم بمونه

حدودا یک ساعت ورزش کردم

روی زمین دراز کشیدم و تند تند نفس کشیدم

خیلی وقت بود ورزش نکرده بودم و این باعث شده بود خسته بشم

از سرجام بلند شدم تا یک دوش بگیرم چون اگه یکم دیگه دراز میکشیدم تمام بدنم میبست

بالا رفتم و بعد از خوردن یک لیوان آب وارد حموم شدم و دوشی نسبتا طولانی گرفتم که خستگیم کاملا در رفت

ربدوشامبر گُلبِهیم رو تنم کردم که بدون پوشیدن لباس وارد اشپزخونه شدم و با پام در یخچالو باز کردم

به محتویاتس زل زدم

تقریبا هیچی نداشتم

واقعا باید میرفتم خرید اما صدای شکمم اعلام میکرد الان وقتش نیست و باید هرچه سریع تر پر بشه

با نا امیدی درو بستم و سراغ دفترچه تلفن رفتم و بعد از سفارش یک پیتزا با مخلفاتش به طرف اتاق رفتم تا اماده بشم

به محض وارد شدنم صدای پیام گوشیم بلند شد اما بی توجه بهش لباسامو پوشیدم و کلاه حماممو بین موهام پیچیدم و بعد از زدن مام و نرم کننده به سراغ گوشیم رفتم و اس ام اس رو باز کردم

روهام بود که گفته بود در اولین فرصت بهش زنگ بزنم

کنجکاو شدم اما حوصله حرف زدن با کسیو نداشتم برای همین تماسو به وقت دیگه ای موکول کردم و گوشی رو بعد از خاموش کردنش گوشه ای انداختم و رفتم تا کمی سریال نگاه کنم که صدای زنگ ایفون اومد

بدون جواب دادن شنل سیاه رنگمو روی دوشم انداختم و کلاهش رو روی سرم کشیدم و به سمت در حیاط رفتم

با باز کردن در حیاط چهره پسر جوونی جلوی صورتم ظاهر شد که پلاستیکی رو دستش گرفته بود و به دورو برش نگاه میکرد

با صدای تیک در به طرفم چرخید و سلامی کرد منم تنها سری تکون دادم و گفتم :

_ چقد میشه؟

_ 56


romangram.com | @romangram_com