#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_82
الهه: جانم
-میخوام ببینمش
الهه : باشه همینجا بشین برم ویلچر بیارم
بی حرف به ی گوشه چشم دوختم...
چند دقیقه بعد الهه با یه ویلچر اومد....
زیر بغلم و گرفت و روی ویلچر نشوند ....اول رفتیم یه اتاق که من لباس مخصوص بپوشم
...وقتی لباس مخصوص رو پوشیدم ...از دری که تو اتاق بود وارد ICU
شدیم...چشمامو برای چند ثانیه بستم یعنی واقعا آریا تو کماست ....
باصدای الهه چشمام و باز کردم..کنار تخت آریا بودیم ...
رو به الهه گفتم: میشه بری.؟
با لبخند سر تکون داد و از اتاق خارج شد..
سعی کردم از روی ویلچر بلند شم که موفقم شدم حالا میتونستم چهرشو به خوبی تشخیص
بدم
با دیدنش بغض کردم...دستمو رو دستش گذاشتم ...
- آریا ...
بغضم شکست
- آریا بیدار شو چشماتو باز کن توروخدا چشماتو باز کن ....همه داغونیم من. خواهرت .
برادرت .چشماتو باز کن و همه مونو خوشحال کن خواهش میکنم ....با چشمای اشکی بهش
romangram.com | @romangraam