#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_78


ثنا با گریه :،بیمارستان

- تشنمه....آب میخوام.....آخ سرم

ثنا برام یه لیوان آب ریخت و کمکم کرد که بخورم..

نیکا با یک دکتر اومد تو اتاق

دکتر با لبخند به طرفم اومد و گفت: خب حال مریضمون چطوره ؟

- من چرا اینجام ..

دکتر: یادت نمیاد

سرمو به معنی نه تکون دادم که نیکا گفت: با آریا تصادف کردید یادت نمیاد

-آریا.....آریا ....آریا کجاست ؟

دکتر: آریا سپهری .....آره

ثنا: بله

دکتر: متاسفانه تو کما هستند

داد زدم: چـــــــــــی تو کـــــــــــما نـــــــــــه نـــــــــــــه





دوباره زیر لب تکرار کردم: نه نه تو کما نیست من مطمئنم

دکتر: متاسفانه ضربه ی بدی به سرشون وارد شده ....خواهرش انقدر گریه کرد که از حال

رفت

زیر لب: خواهرش ....

-میخوام برم ببینمش .....میخوام برم

romangram.com | @romangraam