#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_73
معتمد آیا با بنده حقیر ازدواج میکنید....❤️❤️❤️❤️
دستومو رو دهنم گذاشتم یک اشک از چشمم چیکید
آریا با ناراحتی نگاهم کرد و ایستاد و با انگشت شصتش اشکمو پاک کرد و گفت: نا راحتت
کردم ببخشید عزیزم خب تو نه بگی من کلا از ایران میرم
دستمو از رو دهنم برداشتم و سریع جواب دادم : نه نه اینطوری نیست
مشتاق به چشمام زل زدو گفت :چجوریه
-نرو
آریا : النا دوستم داری ؟ آره
سرمو انداختم پایین که گفت: سکوت علامته رضایته یعنی دوستم داری ؟
با اطمینان گفتم: آره دوستت دارم
ناباورانه نگاهم کردو گفت: به بار دیگه بگو
-عاشقتم
بغلم کردو چرخوند
-هوی هوی ولم کن حالم بهم خورد آریا
منو با خوشحالی روی زمین گذاشت......گوشه ی کلبه یه میز و دوتا صندلی بود.....روی
میز هم یه عالمه رز قرمز بود با یک شمع قرمز
romangram.com | @romangraam