#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_71
وارد اتاقم شدم .....خب ببینم الان ساعت چنده ۵:۳۰ رفتم سراغ کمدم تا لباسایی که قراره
بپوشمو آماده کنم ....یه شلوار جینه سفید با مانتوی آبی آسمانی که خیلی جیگر بود گذاشتم
روی تخت برم سراغه شال هام ببینم چی دارم ....شال سفید اووم خوبه اونم روتخت گذاشتم
.....بعدش لباسامو با یه تاپ شلوارک عوض کردم نشستم روی صندلیه میز آرایشم
لاک آبیه مخملمو به ناخن هام زدم ....وجدان: امروز میخوای حسابی تیپ بزنی
- بله پس چی
وجدان: برا چی
- نمیدونم
وجدان : نمیدونی؟
- اه وجدان جان من و ول کن بزار به کارم برسم
وجدان: باشه حسابی بهتون خوش بگذره بای
همونطور که ناخنامو فوت میکردم تا خشک بشه گفتم: شرت کم
یه آرایش خوشگل کردم لباس ها مو پوشیدم ساعت سفیدمو دستم کردم با یک انگشتره بند
انگشتی که روش love نوشته شده بود انگشتم کردم دوباره ساعت و نگاه کرد ۶:۲۰
اه چقدر دیر میگذره کفش پاشنه ۵ سانتی مشکی پوشیدم کیف ستش هم برداشتم
رو تخت نشستم و چشم به ساعته گوشیم دوختم ........ ساعت ۱۱:۵۹ از اتاقم اومدم بیرون
و رفتم پایین از سارا و مریم خداحافظی کردم و از عمارت زدم بیرون تا من اومدم بیرون
آریا جلو پام ترمز کرد .....لبخندی زدم و دره جلو رو باز کردم و سوار شدم.....
romangram.com | @romangraam