#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_44


لبخندی زدو به کلاس پشتش اشاره کرد و گفت: بفرمایید

گیج نگاهش کردم که ریز خندید: شما با من کلاس دارید بفرمایید

به گیجی خودم خندیدم و از کنارش رد شدم و در کلاس و باز کردم که همه سرها به طرف

من چرخید

ردیف دوم یه صندلی خالی بود😉صندلی کنارش هم یه پسر خوشگل نشسته بود 😜رفتم

نشستم رو صندلی که با چهره اخمو آریا مواجه شدم 😡کیفش و گذاشت رو میز و به

دانشجو ها سلام کرد از تو کیفش کتابشو در آورد و به طرف تخته رفت گچ و برداشت و با

اخم شروع کرد به درس دادن😡وا این که چند دقیقه پیش داشت میخندید چش شده......

بالاخره کلاس تموم شد به پسره خوشگل کنارم گفتم: ببخشید یه کلاس دیگه هم داریم قبل از

پسره آریا جواب داد: بله دارین

این از کجا میدونه

پسره ادامه حرف آریا گفت: سینا کمالی هستم بله کلاس با استاد غلام پور داریم

من باید برم فرودگاه

به سینا کمالی گفتم: من نمیتونم بیام باید برم فرودگاه

سینا: اما باید بیاین....

حرفش تموم نشده بود که بدو بدو از کلاس خارج شدم😘😘😊😊😜





از پله های ساختمان پایین رفتم دوتا پله مونده بود که پام گیر کرد به لبه ی پله داشتم میوفتادم

که دستی دور کمرم حلقه شد 🙈..گفتم الان با کله میوفتم پایین ضربه مغزی میشم....

romangram.com | @romangraam