#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_38
کیفم درش آوردم ..... شماره ناشناس بود
-بله
ناشناس : سلام خانم من حسام هستم
-سلام
حسام: خانم امروز ساعت پنج گردنبند ها رو خودتون میرین میگیرین
یا خودم برم
-نه خودم میرم
حسام: باشه چشم خداحافظ
ساعت چهار و نیم بود ... الان حرکت کنم سر ساعت پنج میرسم
دوباره از جا پارک اومدم بیرون و به طرف مجتمع خرید رفتم
رسیدم مجتمع و ماشینو تو پارکینگ پارک کردم رفتم به سمت مغازه ای ک گردنبندارو سفارش
داده بوده گردنبندارو گرفتم قشنگ شده بودن خوشم اومد. تشکری کردم و اومدم بیرون. دلم
برای ثنا و نیکا حسابی تنگ شده بود ..رفتم به سمت پارکینگ و سوار ماشین شدم و حرکت
کردم به سمت خونه از بس فکرم درگیر قضیه داییم بود هیچ چیزی خوشحالم نمیکرد واسه
همین ترجیح دادم. برم به سمت خونه ..تو فکر بودم نفهمیدم چجوری رسیدم خونه .. داخل ک
شدم مریم اومد سمتم گفت ک خانوم سارا دختر داییتون اومدن عمارت میخواستن شمارو
ببینن گفتم رفتین بیرون ..تو دلم گفتم باز اینا چیکارم دارن حتما بازم ی درخواست دیگه .زنگ
زدم بهش دو تا بوق خورد سری جواب داد سلام النا جان شرمنده همش مزاحمت میشم .
romangram.com | @romangraam