#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_29
-ببخشید نیشم باز شد : وای بده به من اون بستنی رو
از دستش بستنی رو گرفتم سارا تا از اتاق بیرون رفت شروع کردم به خوردن😜😝
به به چقدر خوشمزه بود😋😋😜😝 نمیدونم امروز چقد خوشحالم ظرف خالی بستنی رو روی
پاتختی گذاشتم .... کاغذ و برداشتم ..گوشیمم از جیب شلوارکم بیرون آوردم... شماره سارا
رو گرفتم تا پشیمون نشم درسته اونا بهم بد کردن ولی به قول وجدان من مثل اونا نیستم و
نباید باشم ..... بعد سه بوق برداشت
سارا: الو بفرمایید
-الو سلام من النا ام
سارا با نگرانی گفت: النا تصمیمت چیه کمکمون میکنی
-آره کمکتون میکنم
سارا با خوشحالی: میدونستم .، میدونستم دختر مهربونی هستی مرسی جبران میکنیم
-فردا ساعت ۷ بعد از ظهر اینجا باشید
سارا: باشه باشه حتما
-خداحافظ
سارا: خداحافظ
تلفنو قطع کردم لباس خوابمو پوشیدم مسواک زدم و روی تخت دراز کشیدم .....امروز چه
اتفاق هایی که نیوفتاد.... با فکر اتفاق های امروز به خواب رفتم
romangram.com | @romangraam