#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_26


بهشون پشت کردم و خواستم برم داخل خونه که دستی روی شونم نشست سرمو برگردوندم

سارا با چشم های اشکی به من خیره شده بود آروموگفت: تروخدا النا تروخدا

رو به سارا گفتم: راهنمایی شون کن داخل

سارا : چشم .... رو به اونها گفت : بفرمایید

رفتم داخل روی مبل نشستم اونها هم به ترتیب نشستن

-من فقط ۱۰ میلیارد میدم ۱۰ میلیارد باقی شو خودتون جور کنید

دایی: از کجا

-خونتونو بفروشین

عمه: نمیشه

پوزخند زدم: هنوزم مثل قدیمی عمه

در حالی که از روی مبل بلند میشدم گفتم: من پشیمون شدم پول و نمیدم

به طرف پله ها رفتم پام و رو پله اول گذاشتم که صدای سارا متوقفم کرد : آخه چرا

رفتم جلوش ایستادم و با عصبانیت گفتم: تو دوست داری پدرت بره زندان مادرت بمیره یا

دوتاشون بمیرن ..... آرررره منم دوست نداشتم مادر و پدرم بمیرن

سارا : خب این چه ربطی به ما داره

با پوزخند گفتم:پس بهت نگفتن

سارا یه نگاه به مادر پدرش کرد و گفت: چ........چیو باید میگفتن

به دایی و عمه خیره شدم : برای عمل مامانو بابا پول ندادن مثل خودشون زانو زدم و التماس

کردم آیا دلشون به رحم اومد ؟.... من با تلاش به اینجا رسیدم من دیگه اون دختره فقیرو

تنها نیستم

romangram.com | @romangraam