#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_23


و گفت: النا .......

برگشتم با اخم نگاهش کردم با داد گفتم: چی میخوای دست از سرم بردار اه

یه صدای دختر از پشتم اومد: خانم سر پدرم داد نزنید شما اصلا چه کاره اید که سر پدرم داد

میزنید

برگشتم و با پوزخند نگاهش کردم تا منو دید به تته پته افتاد : ال..نا....معت..مد

دایی: سارا دخترم ....

پس دخترش اینه : بابا خانم النا معتمد ....

دایی: دخترم النا دختر عمته .....

دوباره پوزخند زدم: هه😏

به طرف آسانسور حرکت کردم اه خریدمو کوفتم کردن لامصبا اوف اووووووفففففف

😡😡😡😡😡😡😡👿

دکمه آسانسورو زدم آسانسور اومد بالا در باز شد





سوار آسانسور شدمو سریع دکمه پارکینگو زدم در آسانسور بسته شد😒😒 اه کوفتم کردن

عجب قلطی کردم اومدم اون از آریا و دوست دختر گرامیش اینم از اون دایی و دخترش





رسیدیم پارکینگ در آسانسور باز اومدیم بیرون به طرف ماشین رفتیم راننده درو برام باز

کرد با اخم و عصبانیت سوار ماشین شدم😡😒

romangram.com | @romangraam