#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_14
مریم چیزی نگفت ....... از پله ها بالا رفتم به اتاق رسیدم درو باز کردم وارد اتاق شدم
کیفمو گذاشتم کنار تخت کفشمو درآوردم روسریمم در آوردم به موهام نگاه کردم باید برم
رنگش کنم خسته شدم از این رنگ مانتومو در آوردم و انداختم تو سبد لباسای کثیف همیشه
همینجوری بودم .....
شلوارم و هم در اوردم و مرتب تو کمد گذاشتم ..... یه تاپ مشکی برداشتم و پوشیدم که هدیه
نیکا بود و روش نوشته بودI love you elena پشتش تور بود خیلی
خوشگل بود شلوار غواصی مشکیمو از کمد در آوردم و پوشیدم....صندل سفیدم که اونم
هدیه نیکا بود پام کردم گوشیمو برداشتم رفتم پایین به مریم گفتم میرم تو باغ .....همینکه از
ساختمان خارج شدم سارا با دو پلاستیک بزرگ وارد باغ شد روی تاب بزرگ نشستم ....
گوشیمو از جیبم در آوردم ..... رفتم تو گوگل و زدم النا معتمد که همه عکسام اومد تک تک
همشو نگاه کردم دو سه تاش ماله امروز و دیروز بود بقیشم وقتی که تو لندن بودم بود
از گوگل اومدم بیرۅن و به نیکا زنگ زدم بعد بوق سوم برداشت
نیکا: الو تو نباید به من زنگ بزنی من سرم شلوغه نمیتونم تو که میتونی یه زنگ بزنی حالا
دیگه حرف نمیزنی ؟ ها
خندیدم و گفتم-سلام نیکا جان تو خوبی منم خوبم ..... اولا دیروز تصویری حرف زدیم ....
دوما مگه اجازه میدی حرف بزنم😂😂😂
نیکا: خب حالا
-خب وضع شرکت و کارخونه چطۅره؟
romangram.com | @romangraam