#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_10
شریفی: بفرمایید بریم دفتر
راه افتادم حسامو سامان هم پشت سرم از جلوی دانشجو ها رد میشدیم که یکی گفت: اوف
پسر دیدی چه فرشته ایه؟
بقیه حرفشونو نشنیدم چون رسیدیم دفتر درو باز کردو منشیش یک دختر سبزه ریزه میزه بود
از جاش بلند شدو گفت: سلام
شریفی :سلام
رو به من ادامه داد : بفرمایید بشینید
روی مبل نشستم
شریفی:خانم معتمد خیلی خوشحالم که شمارو تونستم از نزدیک ببینم افتخار دادین و اومدین
این دانشگاه
لبخندی زدم و گفتم: اختیار دارید
شریفی: آقای یوسفی مدارکاتتونو آوردن اما شخصاً باید خودتون می اومدید الان یه فرم میدم
پر کنید
از تو یه پوشه برگه ای در آورد به طرفم گرفت: بفرمایید ݐر کنید
- ممنون.... آقای شریفی من باید محافظام همراهم باشند و بیان کلاس مشکلی نداره ?
شریفی: نه چه مشکلی
romangram.com | @romangraam