#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_9
نارنجی مو هم زدم کمدو باز کردم شلوار دمپا مشکی مو گذاشتم رو تخت مانتو خاکستری
کوتاه و تنگ هم کنارش گذاشتم.....اومم همینا خوبه پوشیدمشون موهامو یک طرفه بافتم
روسری مشکیمو یه مدل خوشگل بستم از بین ساعت هام خوشگلشو پیدا کردم و به دستم زدم
انگشترا مو نگاه کردم از بین اوناهم خوشگلشو برداشتم و دستم کردم کفش مشکی پاشنه
۱۰سانتی پوشیدم کیف ستش هم برداشتم دیگه چی باید بردارم..؟ آها گوشیم با مدارکا از رو
پا تختی برداشتمشون یه اتکلن هم بزنم ادکلن فرانسوی هم به خودم زدم تموم شد یه نگاه به
آینه قدی کردم به به چقده خوشگل شدم...
رفتم پایین روی مبل نشستم ساعتو نگاه کردم ۱۱ بود از رو مبل بلند شدم و رفتم تو باغ
راننده پیش لیموزین وایستاده بود حسامو سامان هم پشت لیموزین تو یه ماشین بنز نشسته
بودند
راننده:سلام روزتون بخیر
-سلام
در ماشینو باز کرد سوار شدم اونم سوار شد و حرکت کرد حسامو سامان هم پشت سرما
...... ۴۵دقیقه ای تو راه بودیم بالاخره رسیدیم وارد محوطه دانشگاه شدیم همه
دانشجو ها جمع شده بودند بعضی ها با تعجب نگاه میکردن بعضی ها هم باحسرت ایستادیم
راننده درو باز کردو بادیگاردا هم پیاده شدند منم پیاده شدم یک ماشین دیگه وارد دانشگاه شد
وایستاد یه مرد حدود ۵۵ ساله از ماشین پیاده شدو بدو بدو اومد سمتم و گفت:سلام خانم
معتمد خیلی خوش اومدید من شریفی رئیس دانشگاه هستم
-سلام خوشبختم
romangram.com | @romangraam