#دل_من_دل_تو_پارت_90


چشمام گرد شد و شدم همون آرامش گستاخ!:

-عـــمو! خونه ی تو چرا؟! اصن خونه واسه چی؟!

-از چی میترسی؟!

غریدم:

-1000بار گفتم من از آدمیزاد نمیترسم!

-خب پس دیگه دردت چیه؟! بابا بفهم! من یه پلیسم! خیر سرم کارم امنیت جامعس نه آشوب تو جامعه...

-ذات انسان بخواد پست باشه پست میمونه! حالا چه پلیس باشه چه وکیل باشه چه قاضی!

-من همچین آدمی نیستم... من مثل برادرزاده ی رادمهر...

بازم بغض تو گلوش گیر کرد.. حس کردم این برادرزاده ی رادمهر یه بلایی سر این رامتین آورده... :

-اسم این برادر زاده ی رادمهر چیه؟!

-آدرین... آدرینِ رادمهر...

با حرص اسمشو میگفت! :

-اسم عموش؟!

-امینِ رادمهر... اسمه سپهرمنش هم یاسینِ سپهرمنش...

سری تکون دادم.. این آدرین چه تحفه ای هست حالا که این همه رو به تصرف خودش در میاره.. یهو یه جرقه تو مخم دلم رو برای بار اول از ترس لرزوند چشمام گرد :

-این یارو آدرین چه جور آدمیه؟! از اوناشه؟!

رامتین از حرفم خندید و گفت:

-آره... تا حدودی پس حواستو جمع کن...

romangram.com | @romangram_com