#دل_من_دل_تو_پارت_66
- احتیـاج به تشکر نی عزیزم...
لبخندی به روش زدم و چون سایه رو دوست داشتم محکم گونش رو بوسیدم و گفتم:
-ممنونم رفیق جونی!
خندید... واقعا خیلی روحیم عوض شده بود... لبخند زده بودم شهر توی شب خیلی خوشگل بود:
-سایه هروقت خسته شدی بزن کنار من رانندگی کنم.
-باشه فعلا که ماشین رو روشن هم نکردم!
سری تکون دادم و ترجیح دادم چشمام رو ببندم و یکم استراحت کنم تا موقع رانندگی خوابم نبره! نفسی عمیق کشیدم و صدای زنگ گوشیه من اومد یه تای ابروم پرید بالا و با دیدن اسم خاله تعجب نکردم حتما میخواست بدونه کی ما حرکت میکنیم! :
-الو جانم؟
-الو سلام خاله خوبی؟ سایه خوبه؟
صداش بد جور میلریزید...
-مرسی خاله چیزی شده؟
-خاله سایه پیشته؟
-آره چطور؟ داره رانندگی میکنه...
-بگو بزنه کنار تو بشین رانندگی کن... بعد بهت میگم چی شده...
-باشه صبر کنین..
گوشیم رو از گوشم فاصله دادم و رو به سایه نگاهش کردم:
-سایه بزن کنار من رانندگی کنم.
چشمای قهوه ای روشنش کرد شد و گفت:
romangram.com | @romangram_com