#دل_من_دل_تو_پارت_56
-ممنون ... سایه یکی میزنم تو دهنتا!!!
خندید و به پلهو خوابید و زل زد به من... سرم رو برگردوندم سمتش و گفتم:
-اما از نظر من تو خیلی خوشگلی...
-ممنونم! اعتماد به نفس دِهیه خوبی بود!
-من واقعیتو گفتم سایه! حرص نده منــو!
خندید و محکم بغلم کرد و سرش رو گذاشت روی شونم:
-رفیقه خودمی...
نگاهش رفته سمت تابلویی که رو به روی تخت بود و با خطی خوش روی کاغذی به نظر قدیمی و مشغول خوندنش شد:
-بشنـو این نی چون شکـایت میکنـد
از جـداییـها حکـایت مـیکند
لبخندی زدم خیلی این شعر مولوی رو دوست داشتم برای همین ادامه دادم:
-کــز نیستـان تا مـرا ببریدهانـد
در نفرین مـرد و زن نالیـدهانـد
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تـــا بگویم شـــرح درد اشتیـاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـاز جویـد روزگـار وصـل خـــویش
مـن بـه هـر جمعیتی نالان شدم
romangram.com | @romangram_com